به یاد خاک درش گرچه ای سرشک دویدی
بهیچ وجه بگرد مراد خود نرسیدی
بدیدن رخش ای دیده چند میل نمایی
درین هوس بنما جز بلا چه فایده دیدی
دلا بعشق شدی چهره بارها بتو گفتم
چنین مکن نشنیدی هزار طعنه شنیدی
غزال من ز تو بی وجه بود میل رقیبان
تو آهویی عجب است این که از سکان نرمیدی
ترا چه شد که چنین بی جهت بتیغ تغافل
علاقه که میان من و تو بود بریدی
اگرچه هست ترا همچو ما هزار بلاکش
هزار شکر که ما را ز بهر جور گزیدی
نمی کشی قدم از رهگذار عشق فضولی
بسی ملامت ازین رهگذر اگرچه کشیدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رسید جان به لبم ز انتظار و تیغ کشیدی
فدای دست تو زودم بکش که دیر رسیدی
زدی چو زخم و فکندی نکشته مگذرم از سر
که دیده بر سر راهت گشوده ام به امیدی
نه درد دل به توگفتم نه رازی از تو شنفتم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.