بسته شد بر رشته جان موی گیسوی توام
می کشد هر سو که می افتد گره سوی توام
بس که می گردد بگرد ماه رخسارت ز رشک
کرد مانند سر مویی سر موی توام
در دل از تأثیر مهرست این که همچون ماه نو
می فزاید متصل سودای ابروی توام
تیر رشک است این که زد خورشید بر من روز وصل
یا بسر افکند سایه قد دلجوی توام
کرد بیرون از سرم کویت هوای روضه را
حسرتی نگذاشت در جانم سگ کوی توام
تو گلی من خار عمری دادمت خون از جگر
چون شگفتی بی نصیب از دیدن روی توام
شوق بد خوییست هر ساعت فضولی در سرت
خوی بد داری بسی آزرده خوی توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند. او میگوید که موهای گیسوی معشوقش به صورت نامحدود جان او را در بر گرفته و او را به سوی خود میکشاند. شاعر از احساس عمیق خود نسبت به معشوقش صحبت میکند و بیان میکند که عشق او مانند ماه نوست که هر روز افزایش مییابد. همچنین، او به حسادتهایی که به خاطر زیبایی معشوق به او دست میدهد اشاره میکند و ناتوانیاش در دیدار معشوق را به عنوان حسرتی بزرگ میشمارد. در نهایت، شاعر از شوق و درد ناشی از عشق حرف میزند و میگوید که این عشق به او آسیب میزند و او را آزرده میکند.
هوش مصنوعی: موهای گیسوی تو به مانند رشتهای است که جانم به آن بسته شده است، و هر زمان که گرهی میافتد، به سمت تو میکشد.
هوش مصنوعی: چقدر چهرهی زیبا و ماهی تو باعث حسادتم میشود که انگار موهای سر من به خاطر آن در حال چرخش و حرکت هستند.
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر محبت تو قرار دارد و به طور مداوم در حال افزایش است. مانند ماه نو که به تدریج بزرگتر میشود، من نیز همواره در آرزوی داشتن ابروهای تو هستم.
هوش مصنوعی: این تیر روشنایی که خورشید در روز وصال به من زد، حسادت و رشک است، یا اینکه سایهی زیبا و دلکش تو بر من افکنده شده است.
هوش مصنوعی: من از عشق و زیبایی تو بسیار دور شدم و دلم برای دیدنت تنگ شده است؛ زندگیام هیچ شادیای ندارد و تنها حسرت تو را به دوش میکشم. من همچون سگی در کوی تو هستم که بیوقفه در انتظار توست.
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی و من مانند خاری، همیشه برای تو فداکاری کردهام و از دل خود برایت خون دادهام. اما حالا از دیدن زیبایی تو محروم ماندهام و این برایم عجیب است.
هوش مصنوعی: در هر لحظه تماشا و حسادت تو نسبت به دیگران، نشانهای از بدخوییات است. به خاطر خویی که در خود داری، خیلی مرا آزردهخاطر کردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی توام
هرکجا هستم من مسکین دعاگوی توام
از ره صورت به صد روی از تو مهجورم ولی
چون به معنی بنگری بنشسته پهلوی توام
خاک گشتم بر سر راه وفا و همچنان
[...]
چند روزی می برد بخت بد از کوی توام
باز قلاب محبت می کشد سوی توام
دور ازین در هم منت گویم دعا هم جان و دل
هر کجا هستم به جان و دل دعاگوی توام
سوی خود می خوانیم چون آمدم می رانیم
[...]
نیست حد آن که گویم: بنده روی توام
دیگری گر بنده باشد، من سگ کوی توام
چشم شوخت ناوک اندازست و ابرویت کمان
کشته چشم تو و قربان ابروی توام
بر امید آنکه یک دشنام روزی بشنوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.