گنجور

 
خیالی بخارایی

گرچه روزی چند دور از کعبهٔ روی توام

هرکجا هستم من مسکین دعاگوی توام

از ره صورت به صد روی از تو مهجورم ولی

چون به معنی بنگری بنشسته پهلوی توام

خاک گشتم بر سر راه وفا و همچنان

دیده حیران است در نظّارهٔ روی توام

می کُشد دور از تو زارم هر شبی هجران و باز

زنده می سازد نسیم صبح بر بوی توام

گو مکن نومیدم از فتراک خود زیرا که من

طایر قدسم که صید دام گیسوی توام

گرچه دور است از رخت چشم خیالی دور نیست

از نظر هردم خیال قدّ دلجوی توام