گنجور

 
فضولی

زین شکوه ها که دم بدم از یار می کنم

مقصود ذکر اوست که تکرار می کنم

دارم زهر که طالب دنیاست نفرتی

سلطانم از گدا صفتان عار می کنم

ناصح مگو که عشق بتان را ثبات نیست

عمریست من تردد این کار می کنم

کم می شود ز گریه چو خونابه جگر

بد می کنم که گریه بسیار می کنم

باشد که از کسی بتوان یافت چاره

با هر که هست درد تو اظهار می کنم

در ترک ناله ام مکن اندیشه دگر

اندیشه ز طعنه اغیار می کنم

کس را ز درد عشق فضولی نجات نیست

بیهوده من علاج دل زار می کنم

 
 
 
گلها برای اندروید
مجد همگر

خود را به عز نام تو برکار می کنم

بخت غنوده را ز تو بیدار می کنم

اندر هزیمه طبل بشارت همی زنم

در کاسدی رواجی بازار می کنم

در شهر فاش گشت که زنهاری توام

[...]

سعدی

چون من به نفس خویشتن این کار می‌کنم

بر فعل دیگران به چه انکار می‌کنم؟

بلبل سماع بر گل بستان همی کند

من بر گل شقایق رخسار می‌کنم

هر جا که سرو قامتی و موی دلبریست

[...]

اوحدی

درمان درد دوری آن یار می‌کنم

وقتی که میل سبزه و گلزار می‌کنم

چون شد شکسته کشتی صبرم در آب عشق

خود را به هرچه هست گرفتار می‌کنم

گر غنچه را ببویم و گیرم گلی به دست

[...]

نظام قاری

با هر که راز دوستی اظهار میکنم

خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم

درجواب او

هر دم کلاه و کفش ببازار میکنم

دسمال اکثر از سرد ستار می کنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از نظام قاری
صائب

آغاز خط مفارقت از یار می‌کنم

در نوبهار پشت به گلزار می‌کنم

حرفی که از لب تو شنیدم چو طوطیان

روزی هزار مرتبه تکرار می‌کنم

بر دست کار رفته نباشد گرفت و گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه