منم که بیتو گرفتار صد بلا شدهام
به صد بلا ز فراق تو مبتلا شدهام
مگر به قوت ضعف بدن رسم جایی
چنین که در طلبت همره صبا شدهام
به درد و محنت بسیار من وسیله مپرس
نه اندکست که از چون تویی جدا شدهام
طبیب را چه دهم درد سر ز بهر دوا
چو من به درد تو مستغنی از دوا شدهام
هوای چشم سیاه تو در سرست مرا
که خاکسارتر از میل توتیا شدهام
ز بس که مست می حیرتم نمیدانم
که چیست حال من و این چنین چرا شدهام
فضولی از من بیچاره عقل و دین مطلب
که مبتلای بتان پریلقا شدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت دلتنگ و غمگین است و از درد فراق محبوبش سخن میگوید. او احساس میکند که بدون محبوب، درگیر مشکلات و بلاهای زیادی شده و ضعف بدنش او را از طرفی به جایی نمیبرد. همچنین، دردی که به خاطر جدایی از محبوب دارد، به قدری عمیق است که نیازی به درمان برای آن حس نمیکند. او به شدت درگیر عشق محبوبش است و نمیداند که حالش چگونه است. در نهایت، شاعر به بیخودی و حیرت خود از عشق اشاره کرده و میگوید که به خاطر زیبایی محبوب، عقل و دینش را هم تحت تاثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من در absence تو دچار مشکلات زیادی شدهام و به خاطر دوری تو، رنج و عذاب بسیاری را متحمل گشتهام.
هوش مصنوعی: تنها به خاطر ضعف تنم به جایی میرسم که در طلب تو، مانند نسیم صبحگاهی شدهام.
هوش مصنوعی: به مشکلات و سختیهای من توجه نکن، زیرا جدایی من از تو بر اثر درد و رنجی است که بسیار فراتر از اینهاست.
هوش مصنوعی: چرا به پزشک بگویم که چه درد و رنجی دارم، وقتی که من به خاطر عشق تو دیگر نیازی به دارو ندارم؟
هوش مصنوعی: خود را در دنیای محبت تو غرق کردهام و به خاطر چشمان زیبای تو، بیشتر از همیشه احساس حقارت و فروتنی میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی مست و گیج هستم، نمیدانم حال من چیست و چرا اینطور شدهام.
هوش مصنوعی: من بیچارهایم که در عشق معشوقان زیبا گرفتار شدهام و دیگر نه عقل دارم و نه دین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام
پرم مبند چو دل بسته مبتلا شده ام
جدا ز یاران، تار گسسته را مانم
که بینوا شده ام گر دمی جدا شده ام
چراغ اهل دلم، بیفروغم ار بینی
[...]
سبک به چشم تو از شیوه وفا شدهام
سزای من که به بیگانه آشنا شدهام
کسی به خاک چو من گوهری نیندازد
به سهو از گره روزگار وا شدهام
ز خون شکوه دهانم پرست چون سوفار
[...]
به صد غبار درین دشت مبتلا شدهام
به دامن که زنم دست از او جدا شدهام
جنون به هر بن مویم خروش دیگر داشت
چه سرمه زد به خیالم که بیصدا شدهام
هنور ناله نیام تا رسم به گوش کسی
[...]
به صد بلا ز غمت گرچه مبتلا شدهام
هزار شکر که با درد آشنا شدهام
ز خار ما همه گل میدمد به دامن دشت
به جستجوی تو تا من برهنهپا شدهام
جدا ز گلشن کویت طبیب از حسرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.