گفتمش دل ز غمت زار و حزین میباید
گفت آری سخن اینست چنین میباید
گفتمش چشم تو در گوشه ابرو چه خوشست
گفت پاکیزهنظر گوشهنشین میباید
گفتمش بهر چه از من بربودی دل و دین
گفت شیدای بتان بی دل و دین میباید
گفتم افتاده خود را به چه سان میخواهی
گفت رسوا شده روی زمین میباید
گفتمش نور خدا در مه رویت پیداست
گفت پیداست ولی چشم یقین میباید
گفتم از چین سر زلف خودم تاری بخش
گفت این دلشده را نافه چین میباید
گفتمش هست فضولی ز غلامان درت
گفت کو شاهد او داغ جبین میباید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو بستان حیا غنچه جبین می باید
نرگس باغ ادب پرده نشین می باید
شوخ چشمی که به صیادی دل می آید
نگهش در پس مژگان به کمین می باید
چشم مخمور و نگه سرخوش و لبها میگون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.