تا باد پرده از رخ آن سیمبر فکند
رسم صبوری از دل عشاق بر فکند
دور از رخ تو سوخت جگر این چه آتشست
کز چشم بر گرفت هوا در جگر فکند
بودم اسیر خال تو خط نیز بر دمید
حسن رخت مرا ببلای دگر فکند
هر نور کآن نگشت بنظاره تو صرف
آن را چو اشک مردم چشم از نظر فکند
مردم مگو سیاهی داغیست کز دلم
بر داشت موج خون و درین چشم تر فکند
صیت و صدای سیل سرشکم که شد بلند
آوازه جمال تو در بحر و بر فکند
خاک درت نکرد فضولی مقام خود
او را بدین گناه فلک در بدر فکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جودش چو در مصالح گیتی نظر فکند
پیکار بینوایان بر سیم و زر فکند
سر تیزیی بکرد در ایّام او قلم
او را چو تیغ مغز شکافی بسر فکند
زان در درش چو حلقه فتادست سروری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.