چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است
که اولین نفسم جان سپردن آسان است
اگر به جان منت صدهزار فرمان است
خلاف رای تو کردن خلاف امکان است
میان به کشتن من بستهای و خرسندم
که در میانه نخستین حجاب ما جان است
به عشق زلف و رخت فارغم ز دیر و حرم
که این معامله بیرون ز کفر و ایمان است
مجاور سر کوی تو ای بهشتیرو
اگر به خلد رود در بلای زندان است
اگر به خاتم لعل تو مور یابد دست
هزار مرتبهاش فخر بر سلیمان است
مگر به یاد لبت باده میدهد ساقی
که خاک میکده خوشتر ز آب حیوان است
بگو چگونه کنم دعوی مسلمانی
که در کمین من آن چشم نامسلمان است
میان جمع پریشان شاهدی شدهام
که از مشاهدهاش مجمعی پریشان است
به راه عشق به مردانگی سپردم جان
که هر که جان نسپارد نه مرد میدان است
مهی نشاند به روز سیه فروغی را
که پرتوی ز رخش آفتاب تابان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به وسوسه و وحشت عشقی اشاره میکند که قلبش را آشفته کرده است. او میگوید که عشق به محبوبش آنقدر قوی است که جان سپردن برایش آسان است. شاعر درگیری و تعارضی را بیان میکند که میان عشق و ایمان وجود دارد و به این نتیجه میرسد که شرایط عاشقانهاش خارج از دستهبندیهای عادی مذهبی است. او به وصف محبوبش میپردازد و میگوید که بودن در کنار او با بهشت برابری میکند. در پایان، شاعر از عشق و فداکاری خود سخن میگوید و به جان فشانی در راه عشق تاکید میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان مرا ترسانده که دلم همیشه نگران است، به طوری که اولین نفس کشیدن برایم مثل جان دادن آسان شده.
هوش مصنوعی: اگرچه درخواست تو برای تغییر و اجرا کردن خواستهات بسیار زیاد است، اما بر خلاف میل تو عمل کردن غیرممکن میباشد.
هوش مصنوعی: تو در حالتی هستی که میخواهی مرا بکشی، اما من خوشحالم که در این میان، وجود اصلی ما خودش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق مو و چهرهات از قید دیر و حرم رها هستم، زیرا این معاملهای است که فراتر از ایمان و کفر میباشد.
هوش مصنوعی: در نزدیکی کوی تو، ای کسی که چهرهات چون بهشت است، اگر هم کسی به باغهای بهشتی برود، اما در واقع در زنجیر زندان است.
هوش مصنوعی: اگر دستان مورچه به مهرهی زینتی تو برسد، به هزاران بار بر سلیمان افتخارش میکند.
هوش مصنوعی: آیا ساقی فقط به یاد لب تو به من شراب میدهد، چون خاک این میکده برایم بسیار دلپذیرتر از آب جاندار است؟
هوش مصنوعی: بگو چه کنم در دعوی مسلمان بودن، وقتی که آن چشمان نامسلمان در کمین من هستند؟
هوش مصنوعی: در میان جمعی که در هم ریخته و بینظم هستند، من شاهدی را دیدهام که خود باعث پریشانی آن جمع شده است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، جانم را به شجاعت بخشیدم؛ زیرا کسی که جانش را فدای عشق نکند، مردی برای میدان نبرد نیست.
هوش مصنوعی: ماه در روز تیرهای نوری از خود میتاباند که نشانهای از روشنایی خورشید است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است
لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
[...]
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
[...]
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
[...]
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
[...]
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.