شربتی در دو لعل جانان است
که خیالش مفرح جان است
از پی قتل مردم دانا
تیغ در دست طفل نادان است
میتوان یافتن ز زخم دلم
کاین جراحت نه کار پیکان است
قتلگاهی است کوی او کان جا
زخم بیداد و تیغ پنهان است
دلم از نالهٔ شعله در خرمن
چشمم از گریه خانه ویران است
سر زلفی چگونه گردد جمع
که از آن مجمعی پریشان است
چشم امید هر مسلمانی
پی آن چشم نامسلمان است
گر تو درمان درد عشاقی
درد الحق که عین درمان است
منع زاری مکن فروغی را
که گلت را هزار دستان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف حال عاشقانه خود میپردازد و به شربت خوشایند عشق اشاره میکند که زندگی را مفرح میسازد. او از ناآگاهی نوجوانان و تأثیر آن بر ناامنی و درد مردم دانا سخن میگوید. شاعر میگوید زخم دل او ناشی از تیر و تیغ نیست، بلکه نتیجه بیعدالتی و دردهای پنهان است. او از زبانههای عشق و امیدی که در دل دارد میگوید، در عین حال بر نابسامانی و ویرانی دنیای خود تأکید میکند. همچنین، شاعر به رابطه عاشق و معشوق و دردهای عاشقانه اشاره میکند و درخواست میکند تا در این حال، از او زاری نخواهند؛ زیرا عشق او سرشار از احساسات و دستانی حاکی از عشق است.
هوش مصنوعی: نوشیدنیای وجود دارد که در لبهای محبوبم نهفته است و خیال او باعث خوشحالی و شادی روح من میشود.
هوش مصنوعی: در پی کشتن افراد خردمند، شمشیر در دست کودکی نادان قرار دارد.
هوش مصنوعی: میتوان از درد و جراحتی که بر دلم نشسته، فهمید که این آسیب نتیجه تیر و کمان نیست.
هوش مصنوعی: در کوی محبوب، جایی وجود دارد که در آن بسیاری از دلها زخم میخورند و درد و ظلم به وضوح حس میشود، اما در عین حال، ظلم و صدمات به شکل پنهانی و بدون اینکه به راحتی دیده شوند، به دلها آسیب میزند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نالهٔ شعلهها در آتش، و به خاطر اشکهایم، همانند یک خانهٔ ویران و خراب است.
هوش مصنوعی: چگونه میشود که موهای پریشان به یک شکل و مرتب درآید، در حالی که خودشان از هم جدا و آشفتهاند؟
هوش مصنوعی: هر مسلمان به چشم نامسلمان امید بسته و به او نگاه میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی درد عاشقان را درمان کنی، حقیقتاً خود این درد، به خوبی همان درمان است.
هوش مصنوعی: خواهش نکن تا فروغی ناله کند، زیرا گلی که داری، هزاران دست دارد که به آن توجه میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکش خاک روب میدان است
عیسی اش پاسبان ایوان است
تا به غربت فتاد خاقانی
یکدری خانهایش زندان است
نه درون ساختنش توفیق است
نه برون تاختنش امکان است
روی چون عنکبوت در دیوار
[...]
آن جسد را حیات ازین جان است
همه تختند و او سلیمان است
زان صراحی، که جام رضوان است
بادهای ده، که جرعهاش جان است
دعوی عشق کردن آسان است
لیک آن را دلیل و برهان است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.