گنجور

 
فروغی بسطامی

شربتی در دو لعل جانان است

که خیالش مفرح جان است

از پی قتل مردم دانا

تیغ در دست طفل نادان است

می‌توان یافتن ز زخم دلم

کاین جراحت نه کار پیکان است

قتل‌گاهی است کوی او کان جا

زخم بیداد و تیغ پنهان است

دلم از نالهٔ شعله در خرمن

چشمم از گریه خانه ویران است

سر زلفی چگونه گردد جمع

که از آن مجمعی پریشان است

چشم امید هر مسلمانی

پی آن چشم نامسلمان است

گر تو درمان درد عشاقی

درد الحق که عین درمان است

منع زاری مکن فروغی را

که گلت را هزار دستان است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عراقی

زان صراحی، که جام رضوان است

باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دعوی عشق کردن آسان است

لیک آن را دلیل و برهان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه