گنجور

 
فروغی بسطامی

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست

نشنید کس از سروقدان یک سخن راست

هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار

هر سو نگری روی وی از پرده هویداست

ماییم و جهانی که نه بیم است و نه امید

ماییم و نگاری که نه زیر است و نه بالاست

ماییم و نشاطی که نه پیدا و نه پنهان

ماییم و بساطی که نه جام است و نه میناست

در پردهٔ تحقیق نه نور است و نه ظلمت

در عالم توحید نه امروز و نه فرداست

در دیر و حرم نور رخش جلوه کنان است

نازم صنمی را که هم این جا و هم آنجاست

چشم من دل سوخته سرچشمهٔ خون شد

کاش آن رخ رخشنده نه می‌دید و نه می‌خواست

هم با سگ کوی تو شهان را دل الفت

هم با خم موی تو جهان را سر سوداست

هم شیفتهٔ حسن تو صد واله بی دل

هم سوختهٔ عشق تو صد عاشق شیداست

هم نسخهٔ لطف از تن سیمین تو ظاهر

هم آیت جور از دل سنگین تو پیداست

المنة لله که همه بزم فروغی

دل‌بند و دل‌آویز و دل‌آرام و دل‌آراست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست

[...]

ابوسعید ابوالخیر

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست

ناصرخسرو

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد برو راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

امیر معزی

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

میبدی

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه