شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی
دل گرفتهٔ من وا نشد ز هیچ بهاری
دهان غنچهٔ من تر نشد ز هیچ سحابی
نشستم از سر زلفش ولی به روز سیاهی
گذشتم از بر چشمش ولی به حال خرابی
اگر نه با لب و چشمش فتاد کار تو ای دل
پس از برای چه آخر همیشه بی خور و خوابی
اگر چه جان به لب آمد ولیکن از لب جانان
نمودهایم سوالی، شنیدهایم جوابی
چنان به روز جزا خسته بودم از شب هجران
که التفات نکردم به هیچ گونه عذابی
ز بس که صید حقیرم، ندوختند به تیرم
نبرد نام مرا هیچ کس به هیچ حسابی
تمام شهر ندارد گناهکارتر از ما
که غیرت خدمت رندان نکردهایم ثوابی
نظر به جانب شاهان نمیکنی ز تکبر
مگر که بنده شاهنشه سپهر جنابی
ستوده ناصردین شه خدایگان سخن دان
که هر کسی به مدیحش رقم نمود کتابی
فروغی از غم دوری ضرورت است صبوری
ولی دریغ که در دل نمانده طاقت و تابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناکامی و بیکسی خود صحبت میکند. او به میکده میرود اما شرابی به او نمیدهند و از کمبود رحمت و محبت شکایت دارد. دل او در بهار و سحابی نیز از غم و غصهای که دارد، شاد نمیشود. او به یاد معشوقش نشسته و از وضعیت خرابی و ناامیدی خود گله میکند. شاعر به خود میگوید که اگر عشق و زیبایی معشوق در کار نیست، پس چرا همچنان در درد و رنج به سر میبرد. او به عنوان یک شخص حقیر و رنجور، حس میکند که نه تنها به او توجه میشود، بلکه خود را گناهکارتر از دیگران میداند. در نهایت، او به ستایش ناصردین شاه پرداخته و به ضرورت صبوری در غم دوری اشاره میکند، اگرچه خود از این صبر خسته شده است.
هوش مصنوعی: من به میکده رفتم، اما ساقی به من شرابی نداد. آه و نالهام از این است که چشمهی رحمت نمیتواند بر آتش درون من آبی بریزد.
هوش مصنوعی: دل من در هیچ بهاری شاد و خوشحال نشد و غنچهٔ وجودم نیز به هیچ بارانی تر نشد.
هوش مصنوعی: در حالی که موهای او را در دستم گرفتهام، روزهای سخت و تاریکی را سپری کردهام و با وجود اینکه به چشمانش نگاه کردهام، از حال و روز نابسامان خود خبر دارم.
هوش مصنوعی: اگر با نگاه و لبخند او به تو علاقهای وجود ندارد، پس چرا تو همیشه بیخواب و خوراکی؟
هوش مصنوعی: اگرچه جانم به لب رسیده و خیلی خستهام، اما باز هم از محبوبم سوالی کردهام و پاسخی شنیدهام.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به قدری از شب جدایی خسته و رنجور بودم که به هیچ نوع عذابی توجهی نکردم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه من شکار کوچک و بیاهمیتی هستم، هیچکس مرا با تیر و سلاح نخواهد زد و نام من را هیچکس در هیچکجا به حساب نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این شهر به اندازه ما گناهکار نیست، زیرا ما برای خدمت به رندان غیرت نداشتهایم و ثوابی به دست نیاوردهایم.
هوش مصنوعی: تو به خاطر تکبر، به شاهان توجهی نمیکنی، مگر اینکه بندهی شاه بزرگ هستی.
هوش مصنوعی: ناصردین شاه، که به خاطر دانش و بلاغتاش ستوده شده، به قدری مورد محبت و تمجید قرار گرفته که هر کس دربارهاش کتابی نوشته است.
هوش مصنوعی: غم دوری از محبوب نیاز به صبر دارد، اما افسوس که دیگر در دل توان و طاقت باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خاک پای تو ای مه هر آن شبی که بتابی
به جای عمر عزیزی چو عمر ما نشتابی
چو شب روان هوس را تو چشمی و تو چراغی
مسافران فلک را تو آتشی و تو آبی
در این منازل گردون در این طواف همایون
[...]
ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی
الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی
بیا معاینه بنگر که چونم از غم عشقت
ذات بک جسمی بشیب یوم شیابی
تن ضعیف نزارم اگر چنان که ببینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.