گنجور

 
فروغی بسطامی

تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو

حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو

گر من میان اهل محبت نبودمی

کس را نبود طاقت جور و جفای تو

دامن کشان گذر ننمودی به خاک من

تا جان نازنین ننمودم فدای تو

گر سایه به سرم فکند شاه باز بخت

دوری نمی‌کند سرم از خاک پای تو

دانی که در شریعت ما کیست کشتنی

بیگانه‌ای که هیچ نگشت آشنای تو

تو خود چه گلشنی که هوای خوش بهشت

بیرون نمی‌برد ز سر ما هوای تو

زاهد به یاد کوثر و صوفی به فکر می

ما و تصور لب مستی فزای تو

آگاهیش ز راحت عشاق خسته نیست

هر کاو نشد نشانهٔ تیر بلای تو

برگشته بخت آن که به خونش نیفکند

مژگان چشم ساحر مردم ربای تو

یارب چه مظهری که فروغی ز هر طرف

بگشاده چشم جان به امید لقای تو

 
 
 
مسعود سعد سلمان

در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو

کبکان شدند بسته به دام بلای تو

بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه

روشن کنند دیده به عز لقای تو

امیر معزی

ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو

ای اختران چرخ همه خاک پای تو

هرچند روشن‌اند و بلند آفتاب و ماه

دارند روشنی و بلندی ز رای تو

جز کردگار عالم و سلطان روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سوزنی سمرقندی

ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو

منشیندا کسی بجز از تو بجای تو

بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب

بادا ببحر لهو طرب آشنای تو

بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین

[...]

قوامی رازی

ای فخر روزگار من اندر ثنای تو

با دست عمر آنکه نجوید رضای تو

دارنده جهانی و جان آفرین خلق

منت بود که جان بدهند از برای تو

هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای بر میان چرخ کمر از وفای تو

وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو

آراستست خطبه بفرخنده نام تو

وافروختست سکه بفر و بهای تو

انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه