گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فروغی بسطامی

ما ز چشم تو مست یک نگهیم

بی خبر از خمار صبح گهیم

گر به باد فنا دهی ما را

سر مویت به عالمی ندهیم

حلقه‌در گوش پیر میکده‌ایم

خانه بر دوش ملک پادشهیم

خاک می‌خانه آب حیوان است

همره ما بیا که خضر رهیم

خاک روب در سرای مغان

خاکسار بتان کج کلهیم

با وجود محیط رحمت دوست

کشتی جرم و لنگر گنهیم

دل به چشم سیاه او دادیم

تا نگوید کسی که دل سیهیم

پیش طفلی سپر بیفکندیم

با وجودی که مرد صد سیهیم

ریخت بر چهره جعد ریحان را

کز کمندش به هیچ رو نجهیم

دست ما را ببست نیروی عشق

که ز اندازه پا برون ننهیم

تا فروغی جمال او دیدیم

بی نیاز از فروغ مهر و مهیم