گنجور

 
فروغی بسطامی

امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم

یارب که نماند به رخش عکس نگاهم

سنگین دل او نرم شد از قطرهٔ اشکم

بازار وفا گرم شد از شعلهٔ آهم

در عین مذلت سگ او همدم من شد

بر خاک در دوست ببین عزت و جاهم

گفتم سر راهت نرسیدم به امیدی

گفتا که بکش پای امید از سر راهم

موی سیهم گشت سپید از غم رویش

در حلقهٔ مویش به همان روز سیاهم

در روز وصالش چه گنه سر زده از من

کآمد شب هجران به مکافات گناهم

الا رخ زردی که به خون مژه سرخ است

در دعوی عشق تو کسی نیست گواهم

گر صورت حال من دلخسته بدانی

خون گریه کند چشم تو بر حال تباهم

گفتی دهنم کام کسی هیچ نداده‌ست

من هم ز دهان تو به جز هیچ نخواهم

مژگان من از اشک برانگیخت سپاهی

چشم تو به خشم آمد و بگریخت سپاهم

خون می‌خورد از حسرت من یوسف کنعان

تا کنج زنخدان تو انداخت به چاهم

بگرفت فروغم همه آفاق فروغی

زیرا که ثناگوی در دولت شاهم

فرمانده خورشید فلک، ناصردین شاه

کز خاک درش صاحب دیهیم و کلاهم

تا سایهٔ خود کرد خداوند جهانش

در سایهٔ پایندهٔ او داد پناهم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

مولای تو و بنده آن روزی چو ماهم

چون شیفتگان بسته آن زلف سیاهم

هر چند من از عشق تو در ناله و آهم

هر چند من از عشق تو از گاه به چاهم

فصیحی هروی

بی‌پرده اگر جلوه کند بخت سیاهم

بر مردمک از رشک کشد تیغ نگاهم

صائب تبریزی

هر چند ز پیراهن بحرست کلاهم

مانند حباب است نظر پرده آهم

در پرده بخت است نهان روشنی من

چون برق گرفتار درین ابر سیاهم

افتاده تر از قطره سنجیده اشکم

[...]

قدسی مشهدی

چون غنچه بجز پرده دل نیست پناهم

چون لاله نظریافته بخت سیاهم

هر عقده که پیش آوردم عشق، دلیل است

چون اشک برد آبله پای، به راهم

شادم که شب هجر تو چون شمع ز مقراض

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قدسی مشهدی
نشاط اصفهانی

بر چشمه ی نوش لبش افتاد چو راهم

زلف و زنخش بست و در افکند بچاهم

شمشیر کشیدست بقتل من از ابرو

تا خلق بدانند که عشق است گناهم

عشق آمد و زدار دل و چشم آتش و آبی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه