در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را
فصل نوبهار آمد، جام جم چه میجویی
از می کهن پرکن، کاسهٔ سفالین را
آن که در نظر بازی ، عیب کوهکن کردی
کاش یک نظر دیدی، عشوههای شیرین را
باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران
تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را
گر ز قد رخسارت، مژدهای به باغ آرند
باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را
چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید
آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را
در کمال خرسندی، نیش غم توان خوردن
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را
گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری
از میانه برچینی، نقش چین و ماچین را
دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را
تو نهفته ای در لب خندههای شیرین را
من فکندهام در دل عقدههای بیحاصل
تو گشودهای بر رخ طرههای پرچین را
من ز دیده میریزم قطرههای گوناگون
[...]
فاتح ولایت بود خاتم النبیین را
مصدر عنایت بود صادر نخستین را
رایت هدایت بود هادی المضلین را
قلعۀ حمایت بود مالک دین و ایمان را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.