چندین هزار صید فتد از قفای تو
هر گه که التفات کنی بر قفای خویش
امکان شکوه هست ز جور و جفای تو
شرم آیدم ز دعوی مهر و وفای خویش
دانی ز ناله بهر چه خاموش گشتهام
رشک آیدم به عالم عشق از صدای خویش
از شنعتی که محرم و بیگانه میزند
مگذر ز آشنایی دیر آشنای خویش
یا لاف عاشقی بر معشوق خود مزن
یا با رضای او بگذر از رضای خویش
در شاه راه عشق مرو با هوای نفس
گر مرد این رهی بنه از سر هوای خویش
دردا که درد عشق مجال این قدر نداد
عشاق را که چاره کنند از برای خویش
ما را اگر فلک بگذارد به اختیار
بیرون ز کوی او نگذاریم پای خویش
فارغ نشد فروغی از آن شمع خانهسوز
تا آتشی ز ناله نزد در سرای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و تبعات آن میپردازد و از درد و رنجی که عشق برایش به همراه دارد، سخن میگوید. او بیان میکند که هرگاه به خود نگاه میکند، شکار احساسات عمیق و درونیاش میشود. شاعر از ناتوانی در بیان عشق خود و شکوت از بیوفایی معشوق مینالد و به نالههایش اشاره میکند که از شدت عشق خاموش مانده است. او همچنین به این نکته میپردازد که اگر کسی عاشق است، باید از خودگذشتگی کند و به رضای معشوق بیندیشد. در نهایت، شاعر ابراز میکند که عشقش نمیتواند از مشکلات و دردها رهایی یابد و همواره در مسیر عشق به یاد معشوق خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر بار که به خود نگاه میکنی و به گذشتهات توجه میکنی، به تعداد زیادی از شکارها و فرصتهای از دست رفته پی میبری.
هوش مصنوعی: برخی از زیباییها و عظمتها وجود دارند که نمیتوان به راحتی از ظلم و بیرحمی تو شکایت کرد. از این رو، از ادعای محبت و وفاداری خود شرمندهام.
هوش مصنوعی: من از نالههایم به خاطر چه ساکت ماندهام، اما حس حسادت به عشق را از صدای خودم دارم.
هوش مصنوعی: از صحبتهایی که بین دوستان و بیگانگان رد و بدل میشود، دوری کن و به رابطههای قدیمی و آشنایان خود توجه داشته باش.
هوش مصنوعی: یا در عشق خود به معشوق خود مبالغه نکن، یا اگر میخواهی به او عشق ورزی، باید از خواستهها و رضایت خودت گذشتی.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، با خواستههای نفس خود قدم مگذار. اگر مرد این راه هستی، باید از خواستههای خود بگذری.
هوش مصنوعی: ای کاش که درد عشق به عشاق اجازه میداد تا برای خود تدبیری بیاندیشند و چارهای بیابند.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به ما اجازه دهد، هرگز حاضر نیستیم قدمی از کوی او برداریم.
هوش مصنوعی: فروغی نتوانست از نور آن شمعی که خانه را میسوزاند، رهایی یابد؛ تا زمانی که آتش نالههایش در خانهاش شعلهور شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان
آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش
ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش
[...]
خاقانیا به سائل اگر یک درم دهی
خواهی جزای آن دو بهشت از خدای خویش
پس نام آن کرم کنی ای خواجه برمنه
نام کرم به دادهٔ روی و ریای خویش
بر دادهٔ تو نام کرم کی بود سزا
[...]
هر کو کند تصّور رنج و بلای خویش
باشد بجای خود که نباشد بجای خویش
هر کام دل که چرخ کسی را دهد بطبع
عاقل نخواندش بجز از خونبهای خویش
دانا درین مقام گرش دسترس بود
[...]
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
[...]
هر کس نشسته شاد به کام و هوای خویش
بی چاره من اسیر دل مبتلای خویش
هم جان درون این دل و هم دوست، وه که من
خونابها خورم ز دل بی وفای خویش
فرداست ار به بنده جدایی، دلا، بیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.