چراغی کاین همه پروانه دارد
یقین کز سوز ما پروا ندارد
نه چشمش مردمان را سرخوشیهاست
خوشا دوری که این پیمانه دارد
ز زنجیر سر زلفش توان یافت
که کاری با دل دیوانه دارد
دل خلقی به خاک او گرفتار
چه خرمنها کز این یک دانه دارد
هر آن دل کاشنای کوی او گشت
چه باک از شنعت بیگانه دارد
جهانی سرخوش از افسانهٔ اوست
چه افسونی در این افسانه دارد
غمش هر لحظه میکاود دلم را
مگر گنجی در این ویرانه دارد
ز اعجاز دم عیسی عیان است
که این فیض از لب جانانه دارد
فروغی فارغ است از ماه گردون
که ماهی امشب اندر خانه دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کو دختری در خانه دارد
تنی لاغر دلی دیوانه دارد
به حشمت طور درویشانه دارد
از و شمع فلک پروانه دارد
مرا دیوانه آن جانانه دارد
که خلقی را چون من دیوانه دارد
غم او در دل ویران من جای
بسان گنج در ویرانه دارد
بتی در خانه دارد هر که چون او
[...]
که این بسته زبان همخانه دارد
تعلق سوی آب و دانه دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.