هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد
آسایشی از جنبش مژگان تو دارد
گل چاک زد از شوق گریبان صبوری
تا آگهی از چاک گریبان تو دارد
هر غنچه که سر زد ز دم باد بهاری
مهری به لب از پستهٔ خندان تو دارد
هر لاله نو رسته که بشکفت در این باغ
داغی به دل از عارض رخشان تو دارد
جمعیت خاطر ندهد دست کسی را
کاشفتگی از زلف پریشان تو دارد
هر لحظه محبت ز پی سیر خلایق
سودازدهای بر سر میدان تو دارد
هر سو که نظر میکنی آن منظر زیبا
صاحب نظری واله و حیران تو دارد
پیراهن من چاک شد از رشک مگر باز
شوریدهسری دست به دامان تو دارد
پیداست ز نالیدن دل سوز فروغی
کاین سوختگی را ز گلستان تو دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر احساس حسرت و شوق را از زیباییهای محبوبش بیان میکند. او از تأثیر زیبایی معشوق بر طبیعت، گلها و نگاه مردم صحبت میکند و میگوید هر چیزی که در اطرافش میبیند تحت تأثیر محبت و جذابیت معشوق قرار دارد. احساس نارضایتی و دلسوزی نیز در دل شاعر وجود دارد که ناشی از عدم دسترسی به معشوق و زیباییهای اوست. او با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای مختلف، عمق احساساتش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش آرزوی دیدن تو را داشته باشد، از ناز و زیبایی چشمانت آرامش مییابد.
هوش مصنوعی: گل به خاطر شادی و شوقی که دارد، لباس صبر را پاره کرد تا بتواند خبر از درد و زخم گلوی تو را به دیگران برساند.
هوش مصنوعی: هر شکوفهای که از نسیم بهار میروید، یادبودی از لبخند تو دارد که مانند پستهای شاداب و خوشحال است.
هوش مصنوعی: هر لالهی تازهای که در این باغ میشکفد، از زیبایی چهرهی تو در دل خود حسرتی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: جمعیت به کسی توجه نمیکند، اما تو با موهای پریشان و زیبایت، دلها را میربایی.
هوش مصنوعی: هر لحظه عشق و محبت به خاطر نوع بشر آسیبدیده، در عرصه زندگی تو حاضر و آماده است.
هوش مصنوعی: هرجایی که نگاه کنی، آن تصویر زیبا یک شخص خردمند و عاشق دارد که مجذوب و حیرتزده تو است.
هوش مصنوعی: پیراهن من از حسادت پاره شد، آیا هنوز دیوانگی به سرم مانده که دست به دامن تو بزنم؟
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص است که از نالههای دل سوزان فروغی، میتوان فهمید که این آتشسوزی ناشی از گلستان تو است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید تف از عارض تابان تو دارد
مه روشنی از شمع شبستان تو دارد
تمکین و سرافرازی و رعنایی و خوبی
سرو سهی از قدّ خرامان تو دارد
خود را ز حشم کم ز سلیمان نشمارد
[...]
شوریده سرم، طرهٔ پیچان تو دارد
آشفته دلم، زلف پریشان تو دارد
زین گونه، فرومانده و بی تاب و توانم
پنهان چه کنم؟ سستی پیمان تو دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.