گنجور

 
فروغی بسطامی

عهد همه بشکستم در بستن پیمانت

دامن مکش از دستم، دست من و دامانت

حسرت خورم از خونی کش ریخته شمشیرت

غیرت برم از چاکی کش دوخته پیکانت

بس جبهه که بر خاک است از طلعت فیروزت

بس جامه که صد چاک است از چاک گریبانت

بس خانه که ویران است از لشگر بیدادت

بس دیده که گریان است از غنچهٔ خندانت

هم‌خون خریداران پیرایهٔ بازارت

هم جای طلب کاران پیرامن دکانت

از کشتن مظلومان عاجز شده بازویت

وز کثرت مشتاقان تنگ آمده میدانت

امید نظربازان از چشم سیه مستت

تشویق سحرخیزان از جنبش مژگانت

دیباچهٔ زیبایی رخسار دل‌آرایت

مجموعهٔ دلبندی گیسوی پریشانت

خون همه در مستی خوردی به زبر دستی

دست همه بربستی گرد سر دستانت

آن روز قیامت را بر پای کند ایزد

کایی پی دل جویی بر خاک شهیدانت

الهام توان گفتن اشعار فروغی را

تا چشم وی افتاده‌ست بر لعل سخن دانت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای عید غلام تو، وای جان شده قربانت

تا زنده شود قربان، پیش لبت خندانت

چون قند و شکر آید پیش تو؟! که می‌باید

بر قند و شکر خندد آن لعل سخن‌دانت

هرکس که ذلیل آمد، در عشق عزیز آمد

[...]

سعدی

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت

بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت

روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را

سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت

جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید

[...]

فروغی بسطامی

ای فتنهٔ هر دوری از قامت فتانت

آشوب قیامت را دیدیم به دورانت

یک قوم جگرخونند از لعل می‌آلودت

یک جمع پریشانند از زلف پریشانت

هم چارهٔ هر نیشی از خندهٔ نوشینت

[...]

قاآنی

ای کعبه به ما از ما نزدیکتری امّا

در چشم شترداران دورست بیابانت

ما زخم مغیلانت مرهم شمریم امّا

بس کس که نهد مرهم بر زخم مغیلانت

صغیر اصفهانی

نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت

زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت

گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم

اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت

صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه