هر جا سخنی از آن دهان رفت
کیفیت باده از میان رفت
خوش آن که به دور چشم ساقی
سر مست و خراب از این جهان رفت
بی مغبچگان نمیتوان زیست
وز دیر مغان نمیتوان رفت
با جلوهٔ آن مه جهان تاب
آرایش ماه آسمان رفت
بر دست نیامد آستینش
اما سر ما بر آستان رفت
تا ابرویش از کمین برآمد
بس دل که ز دست از آن کمان رفت
من مینو و حور خود نخواهم
تن را چه کنم کنون که جان رفت
از دست تو ای جوان زیبا
هم پیر ز دست و هم جوان رفت
من با تو به هر زمین نشستم
تا دیده به هم زدم زمان رفت
از کوی تو عاقبت فروغی
روزی دو برای امتحان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بهطور غیرمستقیم به لذتهای زندگی و تأثیرات عشق و زیبایی میپردازد. وقتی از کسی سخن به میان میآید، تمام زیباییها و لذایذ زندگی به نظر میرسد که ناپدید میشوند. او از ساقی (پیمانهدار) که نشانهای از عشق و زیبایی است، یاد میکند و میگوید که زندگی بدون عشق و زیبایی ممکن نیست. همچنین به درماندگی انسانها در برابر عشق و زیبایی اشاره میکند و میگوید که اگرچه بقا و جوانی با عشق همراه نیست، اما تجربههای شیرین عشق به یادگار میمانند. در نهایت، شعر به این نکته میرسد که عشق و زیبایی در زندگی انسانها معنای عمیقی دارند و لحظاتشان باید گرامی داشته شوند.
هوش مصنوعی: هر زمان که صحبت از آن فرد شود، به نوعی خوبی و خاصیت شراب از بین میرود.
هوش مصنوعی: خوب است آن کس که در کنار چشمهای زیبا و با خمار و مستی از این دنیا به سرای دیگری گام نهاد.
هوش مصنوعی: زندگی بدون همراهان دلسوز و دوستان خوب ممکن نیست و همچنین نمیتوان از مکانهایی که شیرینی و آرامش را به ما میدهند، دور شد.
هوش مصنوعی: آن زیبایی و جلوهٔ آن ماه، به قدری درخشان و زیبا بود که باعث شد تمام آسمان تحت تأثیر آن قرار بگیرد و آراسته شود.
هوش مصنوعی: هرچند موفق نشدم به او نزدیک شوم، اما سرنوشت ما به درگاه او سپرده شد.
هوش مصنوعی: وقتی ابروی او از پنهان بیرون آمد، دلها به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و از دست رفتند.
هوش مصنوعی: من بهشت و زیباییهای آن را نمیخواهم، حالا که جانم رفته، دیگر چه فایدهای دارد به بدنم فکر کنم؟
هوش مصنوعی: از دست تو، ای جوان زیبا، هم پیری و هم جوانی از زندگی من رفت.
هوش مصنوعی: من با تو در هر مکانی نشستم و وقتی که به هم نگاه کردیم، زمان به سرعت گذشت.
هوش مصنوعی: در نهایت، روزی فروغی از مسیر تو گذر کرد تا آزمایشی انجام دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طوفان درم بر آسمان رفت
در شیربها سخن به جان رفت
هر دل که ز عشق بی نشان رفت
در پردهٔ نیستی نهان رفت
از هستی خویش پاک بگریز
کین راه به نیستی توان رفت
تا تو نکنی ز خود کرانه
[...]
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت
شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت
تا شد رخ و زلفت از نظر دور
[...]
کافسوس که تن بماند و جان رفت
از دل صبر و ز تن توان رفت
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.