گنجور

 
فروغی بسطامی

غمش را غیر دل سر منزلی نیست

ولی آن هم نصیب هر دلی نیست

کسی عاشق نمی‌بینم و گر نه

میان جان و جانان حایلی نیست

کی اش مجنون لیلی می‌توان گفت

کسی کافسانه در هر محفلی نیست

کجا گردد قبول خواجهٔ ما

غلامی راکه بخت مقبلی نیست

نشاطی هست در قربان گه عشق

که مقتولی ملول از قاتلی نیست

شرابی خورده‌ام از جام طفلی

که در خم خانهٔ هر کاملی نیست

من از بی حاصلی حاصل گرفتم

و زین خوش‌تر کسی را حاصلی نیست

سر کوی عدم گشتم که آنجا

دو عالم را وجود قابلی نیست

شدستم غرق دریایی که هرگز

غریقش را امید ساحلی نیست

من و آن صورت زیبا فروغی

که این معنی به هر آب و گلی نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

بهاء الدین علی کز چرخ جودش

دمی دریا و کان را خوشدلی نیست

دلش با بحر اخضر توامانست

ولیکن او بدین بی‌ساحلی نیست

به نادر معدهٔ آزی بیابی

[...]

نظامی

دو دلبر داشتن از یکدلی نیست

دو دل بودن طریق عاقلی نیست

جهان ملک خاتون

مرا در عشق جز درد دلی نیست

چو از وصل نگارم حاصلی نیست

اگر پیش تو آسانست جانا

مرا چون روز هجران مشکلی نیست

بجز مهرت نمی ورزیم کاری

[...]

خیالی بخارایی

مرا از دل خبر جز بی دلی نیست

ز جان حاصل به جز بی حاصلی نیست

چو غنچه تنگدل زآنم همه عمر

که باغ دهر جای خوشدلی نیست

به قول بی دلان در مذهب عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه