گنجور

 
فروغی بسطامی

گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت

مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت

تلخ کامی مرا دید و ترش روی نشست

آن که صد تنگ شکر در لب شکرخا داشت

جانم آمد به لب از حسرت شیرین دهنی

که در احیای دل مرده دم عیسی داشت

شاهدی تشنه لبم کشت که از غایت لطف

چشمهٔ آب بقا در لب جان بخشا داشت

بخت بدبین که ز اندوه کسی جان دادم

کز پی کاهش غم روی نشاط افزا داشت

دل دیوانه از آن کوی به حسرت می‌رفت

ولی از سنبل او سلسله‌ها برپا داشت

وقت کشتن نظری جانب قاتل کردند

تیغ بر گردن عشاق چه منت‌ها داشت

کاش بر حسن خود آن ماه نظر بگشاید

تا بداند که چرا عشق مرا شیدا داشت

دوش از وجد فروغی به کلیسا می‌گفت

که مرا جلوهٔ ترسابچه‌ای ترسا داشت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

باد نوروز چو دنباله جان ما داشت

دل ما را اثری بوی کسی شیدا داشت

از کجا گشت پدید، این همه خوبان، یارب

آسمان، این چه بلا بود که بهر ما داشت؟

عشق بنشست به جان، خانه دل کرد خراب

[...]

محتشم کاشانی

تیر او تا به سرا پردهٔ دل ماوا داشت

خیمهٔ صبر من دل شده را برپا داشت

تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم

عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت

عقل دیوانه شدی گر بنمودی لیلی

[...]

صائب تبریزی

بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت

خم دلی پر گله از سرکشی مینا داشت

این زمان بر سر هر فاخته ای می لرزد

آن که چون سرو دو صد عاشق پا بر جا داشت

لب ساغر به مذاقم نمکین می آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه