گنجور

 
فیض کاشانی

سلامی چو بوی خوش آشنائی

بدان مردم دیده روشنائی

درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسائی

بدان زبده دودمان نبوت

بدان نخبه عترت مصطفائی‏

امام زمان مقتدای خلایق

حفیظ زمین بحر علم سمائی‏

دلا باش دائم گدای در او

از ایشان طلب رازهای خدائی

ز درگاه آل نبی رو مگردان

که آنجاست مفتاح مشکل گشائی

بیاموزمت کیمیای سعادت

ز اعدای آل پیمبر جدائی

نمی‏بینم از همدمان هیچ یاری

دلم خون شد از غصه مهدی کجائی

مکن فیض از غیبت خود شکایت

چه دانی تو ای بنده کار خدائی‏