مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
خاک کوی تو شوم از دو جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم
بگذرم گر ز جهان بر سر خاکم آرش
... ان برخیزم
فاش کن سرّ قیامت ز قیام قائم
قامتش را بنما کز سر و جان برخیزم
قامت قائم حق را چو ببینم قائم
همچو فیض از سر اسباب جهان برخیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به yearning و اشتیاق خود برای وصال معشوق اشاره میکند و از خواستهاش برای رسیدن به او میگوید. او میخواهد از همه چیزهایی که او را از وصل معشوق بازمیدارد، عبور کند و حتی از دنیا و مادیات دل بکند. همچنین از خداوند درخواست میکند که هدایتی به او برساند تا بتواند به معشوق برسد. در نهایت، شاعر به قیامت و ظهور حق و حقیقت اشاره میکند و ابراز آمادگی میکند که در آن لحظهها از دنیای مادی جدا شود.
هوش مصنوعی: خبر ملاقات تو کجا است که من از عمق جانم برمیخیزم و به خاک کوی تو میرسم و از هر دو جهان جدا میشوم.
هوش مصنوعی: من به حضرتت، که اگر مرا بنده خود بخوانی، از هر کجا و هر مکان برمیخیزم و در خدمتت هستم.
هوش مصنوعی: خداوندا، لطفا رحمت و هدایت خود را بر من نازل کن و پیش از آنکه از میان بروم، بارانی از آگاهی و دانایی به من عطا کن.
هوش مصنوعی: اگرچه از این دنیا بگذرم و بر خاکم افتاده باشم، باز هم به پا میایستم.
هوش مصنوعی: آشکار کن راز قیامت را و قیام قائم را نشان بده، زیرا به خاطر او از جان و دل برخواهم خاست.
هوش مصنوعی: وقتی قامت راست و سچ گفته حق را ببینم، مانند فیضی که از طریق وسایل جهان به وجود میآید، از جا برمیخیزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم
حاش لله که ز سودای فلان برخیزم
یک زمان پیش من، ای جان و جهانم، بنشین
تا بدان خوشدلی از جان و جهان برخیزم
گفتیم یا ز من و یا ز سر جان برخیز
[...]
صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
به جمالت که چو نرگس نگران برخیزم
در مقامی که شهیدان غمت را طلبند
من به خون غرقه کفن رقص کنان برخیزم
گرچه چون گل دگران جامه درند از عشقت
[...]
مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم
طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی
از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم
یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی
[...]
مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم
افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم
سر گرانم ز خمار اینکه نیارم برخاست
لطف کرده چو دهی رطل گران برخیزم
مگس روح نشسته به لبت چون گویم
[...]
جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟
از جهان بی دل و چشم نگران برخیزم
گرد من برتو گران است، بیفشان دستی
که ز دامان تو ای سرو روان برخیزم
مغز را پوست حجاب است ز آمیزش قند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.