فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

خاک کوی تو شوم از دو جهان برخیزم

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

یارب از ابر هدایت برسان بارانی

پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم‏

بگذرم گر ز جهان بر سر خاکم آرش

... ان برخیزم

فاش کن سرّ قیامت ز قیام قائم

قامتش را بنما کز سر و جان برخیزم

قامت قائم حق را چو ببینم قائم

همچو فیض از سر اسباب جهان برخیزم