گنجور

 
فیض کاشانی

آدم ز حسن و بهجت آن در شگفت ماند

کاشباح نور و علم چه قوم است ای خدا

آمد ندا که نور حبیب خدای تست

با نور اوصیای وی و شاه اوصیا

آنان که بودشان سبب آفرینش است

آنان که مقصدند ز خلق و ز امر ما

هست این درخت صورت علم نهانشان

کز وی کسی بری نبرد جز به اذن ما

آن کو به اذن می‏برد از وی بری، ولی است

داناست بی‏تعلّم و بینای رازها

باز آن کسی که می‏برد از وی به غیر اذن

نومید و تیره مانده در این پرده عطا

مخصوص اهلبیت حبیب است آن درخت

یا آن کسی که از در ایشان برد عما

این منزلت به هیچ پیامبر نداده‌‏ایم

جز آنکه می‏‌خورد نمک از خوان مصطفا