گنجور

 
فیض کاشانی

آدم چو دید مکرمت و سجده و بهشت

گفتا در آسمان و زمین کیست مثل ما؟

آمد ندا که سر به سوی عرش کن ببین

آمد چو دید در نظرش نور مصطفا

با نور اهل بیت ز اشباح منعکس

اشباح کرده بود به صلبش ز عرش جا

انوار بس غریب ز صلبش نمود عکس

تا منتهای عرش درخشان و با ضیا

از عکس آن فتاده مثال و شبح به عرش

تا چارده شبح همه جان‏بخش و دلگشا

از علمشان بدید درختی کشیده سر

چو سدره منتهی شده تا اوج منتها

چون نیک بنگریست همان آن درخت بود

یا عکس آن درخت کزان نهی شد ورا

یا نور آن درخت که بودش شمار جمع

بود آن درخت علم در او جمله میوه‏ ها

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

تا داد باغ را سمن و گل بنونوا

بلبل همی سراید بر گل بنونوا

رود و سرود ساخته بر سرو فاخته

چون عاشقی که باشد معشوق او نوا

مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چون نای بینوایم ازین نای بینوا

شادی ندید هیچ کس از نای بینوا

با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم

زیرا جواب گفته من نیست جز صدا

شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

آمدگه وداع چو تاریک شد هوا

آن مه‌ که هست جان و دلم را بدو هوا

گرمی‌ گرفته از جگر گرم او زمین

سردی‌ گرفته از نفس سرد من هوا

ماه تمام او شده چون آسمان کبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا

زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا

شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه

شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا

گشته‌ست باژگونه همه رسمهای خلق

[...]

وطواط

ای بر مراد رأی تو ایام رامضا

بسته میان بطاعت فرمان تو قضا

از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف

وز فر تو فزوده وزارت بسی بها

خلق خدای را برعایت تویی پناه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه