آدم چو دید مکرمت و سجده و بهشت
گفتا در آسمان و زمین کیست مثل ما؟
آمد ندا که سر به سوی عرش کن ببین
آمد چو دید در نظرش نور مصطفا
با نور اهل بیت ز اشباح منعکس
اشباح کرده بود به صلبش ز عرش جا
انوار بس غریب ز صلبش نمود عکس
تا منتهای عرش درخشان و با ضیا
از عکس آن فتاده مثال و شبح به عرش
تا چارده شبح همه جانبخش و دلگشا
از علمشان بدید درختی کشیده سر
چو سدره منتهی شده تا اوج منتها
چون نیک بنگریست همان آن درخت بود
یا عکس آن درخت کزان نهی شد ورا
یا نور آن درخت که بودش شمار جمع
بود آن درخت علم در او جمله میوه ها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، آدم به عظمت و زیبایی بهشت و مقام پیامبر (مصطفی) و اهل بیت ایشان پی میبرد. او به عرش مینگرد و نور وجودشان را میبیند که همچون اشباحی از صلب او جاری شدهاند. این نورها به زیبایی و شکوه عرش میافزايند و آدم متوجه درختی علم میشود که سرشار از میوههاست. او میفهمد که این درخت، نشاندهنده علم و فضیلت اهل بیت است که همه آنها در سایه نور مصطفی و خاندانش تجلی یافتهاند.
هوش مصنوعی: وقتی انسان ویژگیهای شگفتانگیز، سجده و زیباییهای بهشت را دید، به خود گفت که در آسمان و زمین چه کسی همانند اوست؟
هوش مصنوعی: ندایی رسید که به سوی عرش (آسمان) نگاه کن و ببین که نور مصطفی (پیامبر اسلام) در نظرش جلوهگر شده است.
هوش مصنوعی: با نور اهل بیت، اشباح را منعکس کرده و بر صلبش از آسمان جا نهاده بود.
هوش مصنوعی: یک نور بسیار عجیب از وجود او تجلی میکند، به گونهای که تا بالاترین نقطه آسمان روشن و درخشان است.
هوش مصنوعی: از تصویر آن موجود که به صورت سایهای در عرش (آسمان) فرود آمده است، تا چهارده سایه دیگر که همگی روحافزا و دلنشین هستند.
هوش مصنوعی: درختی را مشاهده کردم که به علو و بلندی سدره میرسید و به اوج کمال و زیبایی خود دست یافته بود.
هوش مصنوعی: وقتی خوب دقت کنی، متوجه میشوی که آن چیز یا خود درخت است، یا تصویری از آن درخت که به خاطر آن درخت شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: یا مانند نوری که از آن درخت میتابد، درختی که شمارش به تعداد جمعیت، درخت علم است که در آن تمامی میوهها وجود دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.