گنجور

 
فیض کاشانی

آدم چو دید مکرمت و سجده و بهشت

گفتا در آسمان و زمین کیست مثل ما؟

آمد ندا که سر به سوی عرش کن ببین

آمد چو دید در نظرش نور مصطفا

با نور اهل بیت ز اشباح منعکس

اشباح کرده بود به صلبش ز عرش جا

انوار بس غریب ز صلبش نمود عکس

تا منتهای عرش درخشان و با ضیا

از عکس آن فتاده مثال و شبح به عرش

تا چارده شبح همه جان‏بخش و دلگشا

از علمشان بدید درختی کشیده سر

چو سدره منتهی شده تا اوج منتها

چون نیک بنگریست همان آن درخت بود

یا عکس آن درخت کزان نهی شد ورا

یا نور آن درخت که بودش شمار جمع

بود آن درخت علم در او جمله میوه‏ ها