گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی

که داغ حسرت آرد بار باغ آرزومندی

به دستت نیست چون‌ فرمان چه‌جوئی کام دل ای جان

چو داغ بندگی داری چه کارت با خداوندی

ز خواهش‌های پیچا پیچ بند آرزو بگسل

دل آزاده را بهر چه در زنجیر می‌بندی

بود تا آرزو در دل نگردد کام جان حاصل

ز دل هر آرزو بگسل که با دلدار پیوندی

منه گامی پی گامی که کام آید به استقبال

طریق بندگی بسپر ببین لطف خداوندی

به عشق حق صلائی زن خرد را پشت پائی زن

به نام و ننگ این باطل‌پرستان را چه در بندی

یکی بر آسمان تازی بر اوج قدس پروازی

درین محنت‌سرا تا کی به آب و خاک خرسندی

ثباتی نیست دنیا را براتی نیست عقبا را

نه نقدت هست نه نسیه به امّید چه خرسندی

خداوندا دری بگشا جمال خویشتن بنما

رهم تا من ز قید خویش و رنج آرزومندی

خرد در حیرتم دارد هواها فتنه می‌بارد

مرا دیوانه کن یا رب نمی‌خواهم خردمندی

فلک غم بر سرم بارد زمین در دل الم کارد

درین مادر پدر یارب کجا شد مهر فرزندی

چو از یادت شوم غافل نه جان ماند مرا نه دل

دمی بی یاد تو بودن به فیض ای دوست نپسندی

 
 
 
ناصرخسرو

از آن پس کاین جهان را آزمودی گر خردمندی

در این پر گرد و ناخوش جای دل خیره چرا بندی؟

به بیماری از این جای سپنجی چون شوی بیرون

مخور تیمار چندینی نه بنیادش تو افگندی

یکی فرزند خواره پیسه گربه است، ای پسر، گیتی

[...]

قطران تبریزی

خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی

کند پیوند با بخت آنکه تو با او بپیوندی

خداوندا به تو نازد به هر جائی خداوندی

یکی را حنظل و زهری یکی را شکّر و قندی

موالی را همه پندی معادی را همه بندی

[...]

مولانا

اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی

وگر ما را همی‌خواهی چرا تندی نمی‌خندی

کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه

بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی

بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن

[...]

سعدی

نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی

که ما را بیش از این طاقت نمانده‌ست آرزومندی

غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی

بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی

تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
امیرخسرو دهلوی

گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی

پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی

جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم

که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی

گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه