برفت از برم آن نگار یگانه
دلم شد بدنبال حسنش روانه
سخن از فراقش چه گوید زبانم
تو گوئی کشد آتش دل زبانه
چو حرف گهر بارش از نامه خوانم
گهر میشود اشک من دانه دانه
برون رفت از سینه با کوه اندوه
بدنبال دل میدوم خانه خانه
دلم را غمش کرد سوراخ سوراخ
بتدریج بی منت و بی گمانه
غم دل نه بگذاشت جای فراغت
عبث مطربم میسراید ترانه
اگر نیستم قابل بزم وصلش
پسندم بود جای در آستانه
بگوشم رسیده است تا قصهٔ عشق
دگر قصها نیست الا فسانه
عبث دست و پا میزنی فیض بشکیب
چه گونه سر آید غم جاودانه
خلاصی میسر نگردد کسی را
که افتد درین قلزم بیکرانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فراق و غم ناشی از جدایی محبوب است. شاعر در حسرت نگار یگانه خود به سر میبرد و احساس میکند که دلش میسوزد. او از درد فراق صحبت میکند و میگوید که اشکهایش چون مرواریدهایی از دلش میریزد. شاعر به دنبال دل گمشدهاش در خانهها میدود و اندوه سنگینی بر سینهاش دارد. غم عشق او را از آرامش دور کرده و حس میکند که هیچگاه نمیتواند از این درد رهایی یابد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که رهایی از این عذاب ممکن نیست و دل در این دریای بیکران غم غرق شده است.
هوش مصنوعی: دختر زیبای دل من از کنارم رفت و من در جستجوی زیباییاش به راه افتادم.
هوش مصنوعی: زبان من از غم جدایی او چه بگوید؟ تو بگو که چگونه آتش دل را شعلهور کند.
هوش مصنوعی: وقتی از زیباییهای سخن او میخوانم، اشکهایم بهصورت دانههای گرانبها میریزد و به مانند مروارید میشود.
هوش مصنوعی: از سینهام اندوهی بزرگ بیرون میآید و بهدنبال دل به هر خانهای میروم.
هوش مصنوعی: دل من به آرامی و به تدریج پر از غم شده است، بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشد یا منتظر اتفاقی باشم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه دل اجازه نمیدهد که از لحظات خوشی بهرهمند شوم؛ به همین خاطر، شهریار، با وجود غمهایم، همچنان میخواند و ترانه میسازد.
هوش مصنوعی: اگر من برای حضور در محفل وصالش قابل نیستم، آن را میپسندم که در آستانه بمانم.
هوش مصنوعی: به گوشم داستان دیگری از عشق رسیده است، اما دیگر داستانی نیست جز افسانهای.
هوش مصنوعی: بیهوده تلاش میکنی، فیض اگر با صبر و شکیبایی همراه نباشد، غم ابدی چگونه از بین خواهد رفت؟
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از مشکلات و دشواریهایی که در عمق این دریا بیپایان فرو میرود، نجات یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا گشته غره به مکر زمانه
ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه
یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن
نشد هیچ کس را زمانه یگانه
زمانه بسی پند دادت، ولیکن
[...]
خرد دوش از من بپرسید و گفتا
که ای پیش نطق تو منطق فسانه
بگو چیست آن طرفه صیاد دلها
که از لفظ و معنیش دامست و دانه
دلم گفت خاموش تا من بگویم
[...]
میان من و دوست چون شد یگانه
نماند به جز دوست کس در میانه
چو با دوست افتاد کار از دو جانب
دویی جمله معدوم شد در یگانه
چو بیرون از او نیست از خود چه لافی
[...]
چو بنشست بر تخت قطب زمانه
که چون قطب بادش بقا جاودانه
مغنی به آواز چنگ و چغانه
چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه
که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت
بود مایه دولت جاودانه
درین بزمگه چند غافل نشینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.