ز نهار مکن ای جان این درد مرا درمان
این درد مرا درمان زنهار مکن ای جان
لطف ار کنی و احسان کن درد مرا افزون
کن درد مرا افزون لطف ار کنی و احسان
یکذره غم جانان خوشتر بود از صد جان
خوشتر بود از صد جان یکذره غم جانان
دردم ده و جان بستان ای منبع هر احسان
ای منبع هر احسان دردم ده و جان بستان
جان میکندت قربان آنکس که دلش بردی
آنکس که دلش بردی جان میکندت قربان
بی سر کن و بیسامان دیوانهٔ عشقت را
دیوانهٔ عشقت را بی سر کن و بی سامان
بر همزن و ویران کن اقلیم وجود فیض
اقلیم وجود فیض بر همزن و کن ویران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید و از محبوبش خواهش میکند که به او دردی بدهد که او را به یاد وجود خود بیفکند. او اذعان میکند که یک ذره غم عشق برایش از صد جان بهتر است و از محبوب میخواهد که جانش را بستاند و دردش را افزایش دهد. شاعر همچنین به دیوانگی ناشی از عشق اشاره کرده و خواستار ویرانی وجود خود به خاطر عشق است. به طور کلی، شعر نشاندهنده شدت احساسات و عطشی است که شاعر نسبت به محبوبش دارد.
هوش مصنوعی: عزیزم، از غذا خوردن بر من نگیرید، چرا که این درد را تو تنها میتوانی درمان کنی. خواهش میکنم، این درد را از من دور مکن.
هوش مصنوعی: اگر بر من لطف و احسان کنی، درد و رنج من بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: یک کم غم و اندوهی که به خاطر معشوق باشد، خوشایندتر است از صد زندگی بیغم.
هوش مصنوعی: ای منبع هر خیری، بده درد من را و جانم را بگیر.
هوش مصنوعی: جانم را فدای کسی میکنم که دلش را به دست آوردهای، همان کسی که دلش را گرفتهای، جانم را برای او قربان میکنم.
هوش مصنوعی: تو از عشق خود آنچنان مرا بیسر و سامان کردهای که هیچ آرامشی ندارم. دیوانگی و شیدایی مرا به اوج رساندهای و حالا فقط در آتش عشق تو میسوزم.
هوش مصنوعی: دست به کار شو و به کلی وجود را دگرگون کن و همه چیز را نابود کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
[...]
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش
صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان
دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم
[...]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
[...]
چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان
خاینده هردونی چون گوشت برای نان
ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی
از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان
تا چند کمیت می افتاده ترا در سر
[...]
رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
کز یار دروغیها از صدق به و احسان
حال است محال او مزد است وبال او
عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان
نرم است درشت او کعبهست کنشت او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.