گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

رنجیده از من میگذشت گفتم چه کردم جان من

گفتا ز پیشم دور شو دیگر بگرد من متن

از ما شکایت می‌کنی سر را حکایت می‌کنی

ما را سعایت میکنی از عشق ما خود دم مزن

تو مرد عشق ما نهٔ جور و جفا را خانهٔ

تو قابل اینها نهٔ دعوی مکن عشق چو من

ز اندوه و غم دم میزنی بر زخم مرهم مینهی

دل میکنی از غم تهی دل از وصال ما بکن

کردند مشتاقان ما در راه ما جانها فدا

تو میگریزی از بلا آسوده شو جانی مکن

گفتم سرت گردم بگو از هرچه من کردم بگو

ای چارهٔ دردم بگو دل کن تهی ز اندوه من

بد کردم و شرمنده‌ام پیش تو سرافکنده‌ام

خوی ترا من بنده‌ام تیغ جفا بر من مزن

ازتوچسان‌بتوان‌گسیخت وزتوچه‌سان بتوان‌گریخت

خون مرا باید چو ریخت اینک سرم گردن بزن

از فیض دامن در مکش از چاکر خود سر مکش

بر لوح جرمش خط بکش بر آتش دل آب زن

گر نگذری از جرم من جان من آن تست و تن

تیغی بکش بر من بزن منت بنه بر جان من

 
 
 
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه