در ره دانش بفکر تا بتوان گام زن
تا که بجنبد بجنب ورنه بجنبان بفن
دست ز فکرت مدار تا که بحیرت رسی
دست طلب بعد از آن در کمر ذکر زن
ذکر چو بر دل زند و اله و مذکور شو
چشم و دل و گوش و هوش جمله بدانسو فکن
میبردت فکر و ذکر در ره عرفان و انس
تا که بمحنت کشد کار دل و جان و تن
چون بمحبت رسی جذبه رسد زانطرف
تا کشدت سوی خود تارهی از خویشتن
باز ندانم چها از پس آن رو دهد
گم شودت جان و تن وارهی از ما و من
چونکه گرفتی قرار در کنف لطف یار
گویدت ای پیک من رو سوی دارامحن
باز فرستد ترا جانب دار العنا
تا بتو گردد جدا راهبر از راهزن
لطف پیاپی ز یار مینگذارد قرار
در کف او اختیار جلّ و عزّ ذوالمنن
تا کی از اقوال فیض دعوی دانش کنی
در ره احوال نیز یکدوسه گاهی بزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد
فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون
پیش پریشان مکن از پی آشوب من
زلف گره بر گره جعد شکن بر شکن
ای ز رخت برده نور فر کلاه سپهر
وی ز لبت برده آب رنگ عقیق یمن
از لب تو شرم داشت مایهٔ مل در قدح
[...]
برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن
قالواخراسان اخرجت رشأ
لیس له فی جماله
فقلت لاتنکروامحاسنه
فمطلع الشمس من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.