پیشتر ز افلاک شور عشق بر سر داشتم
پیشتر ز املاک تسبیح تو از بر داشتم
پیش از آن کز مشرق هستی برآید مهر و مه
بر کمر از شمشه مهر تو زیور داشتم
پیش ازاین ناهید در بزم تو مطرب بوده مه
پیش از این بهرام بهر دیو خنجر داشتم
کی ز کیوان بود و از برجیس و از بهرام نام
کز جوارت تخت و از قرب تو افسر داشتم
پیشتر از پیر تیر و خامهٔ تدبیر او
حرف مهرت مینوشتم کلک و دفتر داشتم
یاد ایامی که سوز عشق جانان ساز بود
از دل و از سینه در جان عود و مجمر داشتم
یاد ایامی که با او بودم و بیخویشتن
عیشها با یار خود در عالم زر داشتم
یاد ایامی که بوی حق ز هر سو میوزید
عقل و جان و هوش و دل زان بود معطر داشتم
گاه میدادم دل از کف گاه میبردم بفن
دلربا بودم گهی و گاه دلبر داشتم
گاه در آتش ز عشق و گاه در آب از حیا
عشرت ماهی و آئین سمندر داشتم
رسم بینائی و آئین توانائیم بود
در ازل آئینه و ملک سکندر داشتم
من ندانستم بغربت خواهم افتاد از وطن
بهر عیش جاودانی فکر دیگر داشتم
عشرتی میخواستم پیوسته بیآسیب هجر
در وصالش بیعنا عیشی مصور داشتم
شکر کز صبح ازل پیوسته تا شام ابد
خویشتن را در بقای او معمر داشتم
فیض میداند که مقصودم از این افسانه چیست
آشنا داند که من بی تن چه در سر داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و یادآوری لحظات شیرین گذشته پرداخته است. شاعر از عشق و زیباییهایی که پیش از این تجربه کرده، سخن میگوید و احساسات عمیق و وابستگیاش به محبوب را تشریح میکند. او به دورانهایی اشاره میکند که از عشق و وصال محبوب لذت میبرده و این عشق را به عنوان گوهری ارزشمند در زندگیاش یاد میکند. همچنین، شاعر از غربت و تنهاییاش پس از دوری از محبوب میگوید و در نهایت به این نکته اشاره میکند که معرفت و درک عمیقتری از عشق و زندگی دارد. این شعر ترکیبی از شوق، غم، و جستجوی حقیقت عشقی است که در درون شاعر وجود داشته است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به آسمانها نگاه کنم، عشق در دل من بود و قبل از اینکه زمینها را بشناسم، ذکر و یاد تو را به خاطر داشتم.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه خورشید و ماه از سمت شرق هستی طلوع کنند، من بر کمرم از نوار مهر تو زینت داشتم.
هوش مصنوعی: قبل از این، ناهید در میهمانی تو نوازنده بوده و من پیش از این، بهرام را به خاطر دیو، با خنجر آماده کرده بودم.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند بگوید که من از کجا و از کدام پادشاهی و نامهای بزرگ آمدهام، در حالی که به خاطر نزدیکی و دوستیات، تاج و تخت و مقام را در اختیار داشتم؟
هوش مصنوعی: پیش از این، به دستور پیر و با دقت و تجربه او، دربارهٔ عشق و محبت تو مینوشتم و در دفتری یادداشت میکردم.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی هستم که عشق محبوب در تمام وجودم شعلهور بود و در دل و سینهام به شدت حس میشد.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که با او بودم و بدون هیچ دغدغهای از زندگی لذت میبردم و همه چیز را با عشق و شادی تجربه میکردم.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی می افتم که از هر طرف بوی حقیقت به مشام می رسید و عقل، جان، هوش و دل من از آن فضا معطر و پر از آرامش شده بود.
هوش مصنوعی: گاهی دل را از دست میدادم و گاهی خودم را مجذوب زیبایی میکردم. گاهی خوشدل بودم و گاهی معشوقهای داشتم.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر عشق، در آتش سوختم و گاهی به خاطر حیا، در آب نشستم. من لحظاتی چون ماهی در خوشی و مانند سمندر در آتش را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: در ابتدای وجود، من توانایی و قدرت دیدن را در اختیار داشتم و شبیه به یک آئینه، تصویری از ملک سکندر را در ذهنم داشتم.
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که به خاطر لذتهای ابدی، از وطنم دور میشوم و در غربت زندگی میکنم. در این باره نظری دیگر داشتم.
هوش مصنوعی: من همیشه آرزوی لحظاتی خوش و بدون نگرانی را داشتم، حال آنکه در کنار او، بیاحتیاطی و بیتوجهی به زندگیام، خوشیهایی را تصور کرده بودم.
هوش مصنوعی: از زمانی که جهان آفریده شد تا همیشه، من همواره شکرگزار بودهام که وجودم را در پایداری او نگه داشتهام.
هوش مصنوعی: فیض میداند که هدف من از بیان این داستان چه بوده و کسی که با من آشناست میفهمد که من در حالی که بیجسم هستم چه قصد و نیتی داشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم
ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم
در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب
داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم
زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش
[...]
من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم
داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم
نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل
[...]
دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم
بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم
داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی
دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم
بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع
[...]
تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم
چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم
کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت
کاشتم تخم هوسها را و دل برداشتم
در بیابان طلب از ننگ واپسماندگی
[...]
چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم
گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم
بستر وبالین من بود از پروبال هما
تا درین بستانسرا سر در ته پرداشتم
دامن پاک قیامت را چرا در خون کشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.