دگر آمد رقیب آزار جان شد
گران شد بار و بار دل گران شد
نه با اغیار جانانرا توان دید
نه بیجانان بجائی میتوان شد
سبک گر ساعتی رفتم ببزمش
در آنساعت رقیب آمد گران شد
چو آمد یار آمد نیز اغیار
چو رفت آزار دل آرام جان شد
نه دل کندن توان از صحبت یار
نه با دشمن مصاحب میتوان شد
مسلمانان مرا راهی نمائید
ازین محنت چه سان بیرون توان شد
گل بیخار نتوان چید ای فیض
ببزمش با رقیبان میتوان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و دشواریهای عشق و رقابت صحبت میکند. او به احساس آزار و سنگینی بار دل اشاره میکند که ناشی از وجود رقیبان است. شاعر میگوید که نمیتواند همزمان با محبوب خود باشد و از رقیبان دوری کند. اگر در یک لحظه خوشی با محبوبش را تجربه کند، رقیبان ناگهان وارد میشوند و این خوشی را خراب میکنند. او بیان میکند که جدایی از محبوب سخت است و نمیتواند با دشمنان خود همصحبت باشد. در پایان، شاعر از دیگران درخواست یاری میکند تا او را از این درد و محنت نجات دهند و میگوید که نمیتوان گل بدون خار چید و در فضایی با رقیبان به خوشی پرداخت.
هوش مصنوعی: رقیب جدیدی وارد شده و باعث ناراحتی و مشقت من شده است. احساس میکنم بار سنگینتری بر دوش دارم و دلنگرانیام بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: نه میتوان محبوب را در کنار دیگران مشاهده کرد و نه میتوان در جایگاهی درست قرار گرفت بدون وجود زندگی و احساس.
هوش مصنوعی: اگر ساعتی به دلخواه خودم سرگرم شدم، همان لحظه رقیب من آمد و وضعیت را دشوار کرد.
هوش مصنوعی: وقتی یار میآید، سایرین هم میآیند و وقتی میرود، دیگران هم آزاردهنده میشوند. دل آرام میگیرد و جان به راحتی میرسد.
هوش مصنوعی: انسان نه میتواند از صحبت با محبوبش دل بکَند و نه میتواند با دشمنان خود همراه شود.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، لطفاً مرا راهنمایی کنید که چگونه میتوانم از این مشکل بزرگ نجات پیدا کنم.
هوش مصنوعی: گل بیخار را نمیتوان چید، ای فیض! در میخانه با رقیبان میتوان به خوشگذرانی پرداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد
چو قَدِّ ویسِ بُتپیکر چنان شد،
که همبالای سرو بوستان شد،
که فرهاد از غم شیرین چنان شد
که در عالم حدیثش داستان شد
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر
[...]
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
قیامت میکند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟
ز رنگ سبزه و شکل ریاحین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.