خوشا آندل که ماوای تو باشد
بلند آن سر که در پای تو باشد
فروناید بملک هر دو عالم
هر آنسر را که سودای تو باشد
سرا پای دلم شیدای آنست
که شیدای سرا پای تو باشد
غبار دل بآب دیده شویم
کنم پاکیزه تا جای تو باشد
خوش آن شوریدهٔ شیدای بیدل
که مدهوش تماشای تو باشد
دلم با غیر تو کی گیرد آرام
مگر مستی که شیدای تو باشد
نمیخواهد دلم گل گشت صحرا
مگر گل گشت که شیدای تو باشد
خوشی در عالم امکان ندیدم
مگر در قاف عنقای تو باشد
ز هجرانت بجان آمد دل فیض
وصالش ده اگر رای تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و وابستگی به محبوب اشاره دارد. شاعر از زیبایی و جذابیت محبوب سخن میگوید و بیان میکند که هیچ چیز در زندگی او بدون عشق محبوب ارزش ندارد. او آرزو دارد که همه چیز در زندگیاش حول محور محبوب بچرخد و هر نوع شیدایی و شوریدگی را تنها در وجود محبوب میجوید. شاعر همچنین از دشواریهای دوری و هجران میگوید و تنها آرامش را در وصال محبوب مییابد. در مجموع، شعر به احساسات عمیق عشق و longing اشاره دارد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در جایگاه بلندی قرار دارد و سر او در زیر پای تو است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند بر قدرت و سلطهی کسی که در دلش عشق به تو را دارد، تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: تمام وجود من عاشق کسی است که خودش تمام وجودش عاشق تو باشد.
هوش مصنوعی: غبار دل را با آب چشم شستشو میکنم تا فاصلهای از تو باقی نماند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن عاشق دیوانهای که به خاطر زیبایی تو، دچار شور و شوق شده و غرق تماشای توست.
هوش مصنوعی: دل من با هیچکس جز تو آرام نمیگیرد، مگر اینکه کسی مانند عاشق تو مست و دیوانه باشد.
هوش مصنوعی: دل من نمیخواهد که در بیابان گل بکارم، مگر اینکه آن گل فقط برای تو باشد.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ خوشیای ندیدم، جز اینکه شاید در وجود تو باشد که مانند قاف و عنقا نادر و خاص هستی.
هوش مصنوعی: دلم از دوری تو به شدت آزار میبیند، اگر نظر تو این است که فایدهی وصالت را به من بدهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو زیر از قدر تو جای تو باشد
علَم دان هر که بالای تو باشد
چو رویم در کف پای تو باشد
همیشه روی من جای تو باشد
اگر سروی به بالای تو باشد
نه چون بشن دلارای تو باشد
و گر خورشید در مجلس نشیند
نپندارم که همتای تو باشد
و گر دوران ز سر گیرند هیهات
[...]
مرا در سینه سودای تو باشد
سواد دیده در پای تو باشد
چه می خواهی بیا بنشین زمانی
خوشا آن دل که یغمای تو باشد
اگر باشد درین عالم بهشتی
[...]
چو زلف آن را که سودای تو باشد
سرش باید که در پای تو باشد
برون کردم ز دل جان را که جان را
نمیزیبد که بر جای تو باشد
خوشا آن دل که بیمار تو گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.