هر که در دوست زد دامن احسان گرفت
و آنکه در دوستی مایة عرفان گرفت
دوستی کردگار معرفت آرد بیار
هر که از این تخم کشت حاصل از آن گرفت
ار در احسان هر انک روی بمقصود کرد
دید جمال خدا حسن زاحسان گرفت
هر که بدو داد تن مایة ایمان ستد
وانکه بدو داد دل در عوضش جان گرفت
آنکه بدو داد جان زندة جاوید شد
عمر دو روزینه داد عمر فراوان گرفت
هر که زدنیا گذشت لذت عقبی چشید
وانکه زعقبی گذشت کام زجانان گرفت
آنکه باخلاص داد در ره او هر چه داشت
قطره بدریا گذشت بهره زعمان گرفت
نیک و بد هر که هست سوی خودش عایدست
هر چه در امروز کرد روز جزا آن گرفت
در ره عرفان و عشق فیض بسی سعی کرد
تا که بتوفیق حق عشق زعرفان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حس جهانگیر تو مملکت جان گرفت
کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت
دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جادرید
دیده چو روی تودید ترک دل و جان گرفت
جان بشد و آستین بر من مسکین فشاند
[...]
دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت
ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت
هر چه ز اطراف بحر، وآنچه زاکناف بر
داشت به تیغ آفتاب، سایه یزدان گرفت
ماهچه رایتش، سر به فلک برفراشت
[...]
بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت
این ره بزم، آن یکی، راه گلستان گرفت
تیره شبستان دهر، جای نشستن نبود
دامن جان مرا، صحبت جانان گرفت
جور جهان می شود، قسمت خونین دلان
[...]
تاج سر عقل کل باج ز کیوان گرفت
ز انبیا و رسل بیعت و پیمان گرفت
ز هیبت او مثُل راه بیابان گرفت
بر سر هر شاخ گل، زمزمه دستان گرفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.