دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت
ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت
هر چه ز اطراف بحر، وآنچه زاکناف بر
داشت به تیغ آفتاب، سایه یزدان گرفت
ماهچه رایتش، سر به فلک برفراشت
شاه به ماهی ز روم، تا در کرمان گرف
از طرفی دولتش، دفتر دیوان نوشت
وز جهتی لشگرش، ملک سلیمان گرفت
گرد سپاهش که هست سرمه اهل نظر
رفت و ز پنجاه میل، ملک سپاهان گرفت
ساحت قدرش ز قدر، مهر به مژگان برفت
دامن قدرش ز عجز، چرخ به دندان گرفت
ای که چو خورشید چرخ از پی آرام خلق
شیب و فراز جهان، عزم تو یکسان گرفت
از چمن مملکت، بر که خورد؟ آنکه او
با دم او تیغ را، باد گلستان گرفت
حکم تو خواهد گرفت از همه عالم خراج
دایره ابتدا از خط ایران گرفت
فتح نه امروز کرد، پیروی موکبت
با تو ز عهد ازل، آمد و پیمان گرفت
مملکتی را که داشت، خصم به دستان بدست
رستم حشمت فشرده پای و بیابان گرفت
خصم تو ماری است کو جست به صحرا چو موش
مور حسامت چنین، مار فراوان گرفت
دولت توست آنکه کس هیچ نیارد ازو
لیک بدست کسان، ارقم و ثعیان گرفت
از فرح فتح پارس، مطرب عشاق دوش
این غزل نو نواخت، راه سپاهان گرفت
گرد گل عارضش تا خط ریحان گرفت
حسن رخش خردهها بر گل بستان گرفت
زلف زره پوش آن زنگی گلگون سوار
لشگری از چین کشید، مملکت جان گرفت
خط عذارش نگر، هان که به دور قمر
کفر برآورد سر، خطه ایمان گرفت
رایحه سنبلش، نافه تاتار یافت
چاشنی شکرین، چشمه حیوان گرفت
دیده ندارد در آن عارض زبیا نظر
نیست کسی را برآن، زلف پریشان گرفت
داوری از دیده دل، پیش غمت برده بود
دید غمت روی دل، جانب دل زان گرفت
خال تو جان مرا در چه سیمین زنخ
کرد به عنبر سر چاه زنخدان گرفت
چند پی از دست تو بر سر ره چون غبار
خاستم و خواستم دامن سلطان گرفت
خان سکندر سریر، آنکه کمین هندویش
باج ز قیصر ستد، ساو ز خاقان گرفت
بس که به امید بار بر در او آفتاب
سر زد و بر خویشتن، منت در بان گرفت
باز در ایام او، طعمه گنجشک داد
گرگ به دوران او، سیرت چوپان گرفت
دور حوادث گذشت، کاول دورش صبا
حادثه چرخ را، آخر دوران گرفت
ماه به دورش سپر دارد و خورشید تیغ
لاجرم افلاک را، هست بر ایشان گرفت
ای ز نوال کفت، قطرهای و ذرهای
آنچه ز فیض کفت، یم ستد و کان گرفت
سایه چتر تو گشت، عین جهان را سواد
آنکه درو آفتاب، صورت انسان گرفت
بود به چندین وجوه، بیش ز دخل جهان
خرج عطای تو را، چرخ چو میزان گرفت
شاهسواری که چون راند به میدان ملک
گوی فلک را به حکم، در خم چوگان گرفت
چشم بدان از رخش دور که سعد فلک
فال سعادت بدان، طلعت رخشان گرفت
چونه ز گریبان چرخ قد تو بر کرد سر
قرطه خورشید را، گوی گریبان گرفت
قدر تو پنجه درج از سر جوزا گذشت
صیت تو صد ساله راه زان سوی امکان گرفت
یافت ز انصاف تو گلبن عمر آن بری
کز دم روحالقدس، دختر عمران گرفت
معجز اقبال شاه، بود که بعد از سه سال
نسخه این سر غیب، خاطر سلمان گرفت
تا که بود آفتاب تهمتن نیمروز
آنکه نخست از جهان، حد خراسان گرفت
رایت فتح و ظفر، راید خیل تو باد
آنکه به یک حمله پارس تا به خراسان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف قدرت و شکوه سلطان اویس و پیروزیهای او میپردازد. شاعر به توصیف سلطنت او، ارتش و فتحهایش در سرزمینهای مختلف اشاره کرده و بیان میکند که چگونه این دولت به سبب عدالت و قوت شاه به اوج قدرت رسیده است. او از زیباییهای ظاهری و باطنی سلطان سخن میگوید و نشان میدهد که چطور سلطان با قدرتش میتواند مشکلات و چالشها را به راحتی پشت سر بگذارد. در این شعر، جنبههای مختلفی از سلطنت و لزوم حکمرانی عادلانه نیز بررسی شده و قدرت و تاثیر سلطان بر جهان پیرامونش به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: دولت و قدرت سلطان اویس، بر تمام زمانها تسلط پیدا کرد و درخشش چهرهاش مانند ماهی در بالای پرچم، به اندازه کیوان (زحل) شد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دور و کنار دریا جمعآوری شده و زیر نور آفتاب قرار گرفته، به سایه خداوند پناه میبرد.
هوش مصنوعی: ماه همچون پرچمی به آسمان بلند شده است و شاه، که از روم آمده، به سوی کرمان میرود تا ماهی را بگیرد.
هوش مصنوعی: از یک سو، حاکمیت او نامهای به دیوان (دولت) نوشت و از سوی دیگر، سپاهش سرزمین سلیمان را تصرف کرد.
هوش مصنوعی: گرد سپاه او که مانند سرمه برای اهل بینایی است، دور شد و از پنجاه میل، سرزمین سپاهان را تصرف کرد.
هوش مصنوعی: مقام و ارزش او از خیلی بالاتر است و زیبایی و محبتش چنان است که مهر و محبت در چشمهایمان نمایان میشود. همچنین، او چنان عظمتی دارد که حتی چرخفلک هم به دندان گرفتنی تلاش میکند تا به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند خورشید بر آسمان، به خاطر آسایش مردم، نوسانات دنیا را میپذیری و در سفر خود به آرامش و ثبات دست یافتهای.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در دنیای زیباییها، کسی که با لطافت و ظرافت رفتار میکند و از عشق و محبت بهرهمند است، میتواند بر جایگاه و قدرت تأثیر بگذارد. او با وجود ظرافتش میتواند اثرات عمیقی بر دیگران بگذارد و زیباییهای طبیعی را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: فرمان تو از تمام جهان گ taxes خواهد گرفت و دایره آغاز از مرزهای ایران شروع شده است.
هوش مصنوعی: امروز پیروزی به دست نیامد، بلکه از آغاز خلقت، همراهی و پیروی تو ادامه داشته و با تو پیمانی منعقد شده است.
هوش مصنوعی: کشور و سرزمین را که رستم با شجاعت و قدرت خود محافظت میکرد، دشمنان به دست آوردند و آن را تحت کنترل خود گرفتند.
هوش مصنوعی: دشمن تو همچون ماری است که به صحرا فرار میکند و مانند موشی، از خطرات دوری میجوید. در این میان، حسادت تو به او، همچون موری است که به شدت به اوج میرسد و او را به تنگنا میاندازد.
هوش مصنوعی: خوشبختی و اعتبار تو به حدی است که هیچکس توانایی ندارد از آن بهرهبرداری کند، اما در عوض، دیگران از راههای مختلف به دنبال به دست آوردن شرایط و فضایل تو هستند.
هوش مصنوعی: پس از شادی و پیروزی در فتح پارس، ساززن محبوبان دیشب این غزل تازهای را نواخت و به سوی سپاهان رفت.
هوش مصنوعی: گرد گل روی او به سایه خطی از ریحان تبدیل شد و زیبایی چهرهاش به شکوفههای گلستان جلوهای خاص بخشید.
هوش مصنوعی: زلفهای زیبای آن سوار سیاهپوست که لباس زرهای بر تن دارد، همچون لشکری از چین، جلوهای به وجود آورد که جان و روح را زنده کرد.
هوش مصنوعی: به خطوط عذابی که دارد نگاه کن، ای کسی که به دور ماه، کفر را سر بلند کرده است، سرزمین ایمان را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: عطر سنبل او، همچون بویی دلنشین و جذاب در فضا پخش شده است. شیرینی خاصی که دارد، روح و جان را به زندگی و نشاط میآورد.
هوش مصنوعی: در چهره زیبای او هیچ کس نمیتواند نگاهی کند، زیرا زلفهای پریشان او همهچیز را گرفته است.
هوش مصنوعی: دل به غم تو سخت ناراحت بود و از درد تو در رنج بود. حالا درد تو به جان دل رسیده و دل دیگر تاب این وضعیت را ندارد.
هوش مصنوعی: نقطه زیبای تو جانم را در چه موهای نازک و براق تو گرفتار کرده است، همچون عطر خوشی که از کنار چاه لبهای تو به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: چند بار در مسیر تو مانند غبار از دست رفتم و خواستم که دامن سلطان را بگیرم.
هوش مصنوعی: سکندر، فرمانروایی است که تخت و تاج او به قدری با شکوه است که هندیها از قیصر باج میگیرند و او هم از خاقان امپراتوری دیگر چیزهایی دریافت میکند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شخصی به خاطر امیدی که به آمدن روزی خوب و روشن دارد، بارها و بارها به در آفتاب نگریسته و منتظر بوده است. این انتظار به قدری زیاد شده که خود به نوعی به زحمت و سختی افتاده است. در واقع، این فرد به خاطر امید به آینده، دچار رنج و مشقت شده است.
هوش مصنوعی: در زمان او، گرگ مانند چوپانی رفتار میکرد که به گنجشکها طعمه میداد. یعنی دوباره در آن دوران، گرگها به سیرت و رفتار متمدنانهای تمایل پیدا کرده بودند.
هوش مصنوعی: حوادث و اتفاقات زیادی سپری شده است و اکنون که به پایان یک دوره رسیدهایم، چرخ زمان نیز به دورانی جدید حرکت کرده است.
هوش مصنوعی: ماه در اطراف خود حفاظی دارد و خورشید مانند تیغی است که به واسطه آن، آسمانها را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای انسان، تو همچون قطرهای کوچک از نعمات الهی هستی، در حالی که دریای عظیم فیض و رحمت خداوند بسیار بزرگ و وسیع است.
هوش مصنوعی: سایه چتر تو بر روی من افتاد و تمام جهان را تحت تأثیر قرار داد. اینچنین که در این سایه، نور خورشید به شکل انسان درآمد.
هوش مصنوعی: بر حسب جنبههای مختلف، مالی که برای دنیا خرج میشود، کمتر از بخشش توست، زمانی که تقدیر مثل ترازوی سنجش عمل کند.
هوش مصنوعی: شاهسوار که وقتی به میدان جنگ میآید، براحتی با قدرت و مهارت خود، سرنوشت آسمان را به دستان خود میگیرد و کنترل میکند.
هوش مصنوعی: به دور از چشمانش، چون ستاره روشنایی به او بخشیده است و به این ترتیب، بخت و خوششانسیاش را رقم زده است.
هوش مصنوعی: چرخ در اشاره به آسمان و ستارهها، قد تو را بزرگتر از آنچه هست مینمایاند و گویی خورشید را هم به خاطر جلال و عظمت تو در چنگ گرفته است.
هوش مصنوعی: شما از ارزش و اهمیت بالایی برخوردارید، تا جایی که نام و آوازهتان پس از گذشت سالها، هنوز در ذهنها و عالم وجود باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از انصاف تو، باغ زندگی به دست آمده است، که فرزندی از روحالقدس، دختر عمران را به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: به عنوان یک نشان از خوشاقبالی شاه، پس از سه سال، یک نسخه از این سرّ غیبی به دست سلمان رسید و او را بسیار خوشحال کرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید تهمتن در اوج آسمان است، او که نخستین بار مرزهای خراسان را مشخص کرد، زنده و پایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: این بیت به پیامدهای پیروزی و کامیابی اشاره دارد؛ آنکه با یک حمله، سرزمینهای وسیعی را به تصرف درآورده و نامش را به یادگار گذاشته است. به معنای آرزوی پیروزی و موفقیت برای گروهی است که در میدان نبرد حاضرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حس جهانگیر تو مملکت جان گرفت
کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت
دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جادرید
دیده چو روی تودید ترک دل و جان گرفت
جان بشد و آستین بر من مسکین فشاند
[...]
هر که در دوست زد دامن احسان گرفت
و آنکه در دوستی مایة عرفان گرفت
دوستی کردگار معرفت آرد بیار
هر که از این تخم کشت حاصل از آن گرفت
ار در احسان هر انک روی بمقصود کرد
[...]
بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت
این ره بزم، آن یکی، راه گلستان گرفت
تیره شبستان دهر، جای نشستن نبود
دامن جان مرا، صحبت جانان گرفت
جور جهان می شود، قسمت خونین دلان
[...]
تاج سر عقل کل باج ز کیوان گرفت
ز انبیا و رسل بیعت و پیمان گرفت
ز هیبت او مثُل راه بیابان گرفت
بر سر هر شاخ گل، زمزمه دستان گرفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.