غنیمتی است دمی کان بفکر کار گذشت
فتاد در سر این غم که روزگار گذشت
نداشت درد ولی درد کرد بیدردی
نکرد کار ولیکن بدرد کار گذشت
بکار دوست نپرداخت لیک شد غمناک
که روزگار چرا بی حضور یار گذشت
بفکر کار فتادن دلیل هشیاریست
تو مغتنم شمر آن دم که هوشیار گذشت
تومغتنم شمر آن دم زبهر استغفار
که آن هم ار نکنی کار زاعتذار گذشت
تو وقت کار همان دان که فکر کارت هست
مگو چه کار کند کس چه وقت کار گذشت
بفکر کاری فتادی کنون بکن کاری
که وقت میگذرد نفخهای یار گذشت
بگیر نفخهٔ از نفخ های ربانی
وگرنه عمر تو امسال همچو پار گذشت
بفکر کار فتادی بگنج ره بردی
تو میر گنج شو اکنون که رنج مار گذشت
بکار کوش و بمان فکر کارهان ای فیض
گذشت آنچه برین خاطر فکار گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نکرد لطف تو کاری و وقت کار گذشت
نشد وصال تو روزی و روزگار گذشت
شب انتظارم برم روز را و روز تو را
بیاکه روز وشب من در انتظار گذشت
به هر دلی که زدی ناوکی ز غمزه خویش
[...]
بگریه موسم گل در فراق یار گذشت
به گلرخی ننشستیم و نوبهار گذشت
هزار حیف که دوران خط یار گذشت
شکست رنگ گل و حسن نوبهار گذشت
چنان سیاهی خط تنگ کرد دایره را
که حسن، همچو نسیم از بنفشه زار گذشت
حذر ز سایه مژگان خویشتن می کرد
[...]
به فکر کار نیفتاده روزگار گذشت
کنون چه کار کند کس که وقت کار گذشت
غبار راهِ سواری شدم ولی از ضعف
چو گرد تا ز زمین خاستم سوار گذشت
ز بیم هجر ندیدیم ذوق وصل، افسوس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.