گنجور

 
فیاض لاهیجی

گر جام میی داری عزم لبِ‌جویی کن

ور مهر بتی داری فکر سر کویی کن

ای غنچه سری داری در راه بتی در باز

وی گل دهنی داری وصف گل رویی کن

دانم که وفایی نیست ای چرخ ترا باری

چون خاک کنی ما را در کار سبویی کن

این خواب هوس تا کی، شد فوت نماز عشق

از خون دل و دیده بر خیز وضویی کن

فیّاض درین وادی راهی‌ست به سر منزل

هر چند نمی‌یابی، باری تک و پویی کن