گنجور

 
فیاض لاهیجی

ای به درگاه تو واله هم عوام و هم خواص

گشته با تشریف گرد بارگاهت عام و خاص

در نفس از لاف مهرت صبح ابیض را اثر

در کف از خاک درت کبریت احمر را خواص

لطف عامت را نه فرقی در میان نیک و بد

هم ذهب فیض از درت در یوزه دارد هم رصاص

پاسبانت را نه رو در کار باشد نه ریا

خاکساران رابرت بیش از عزیزان اختصاص

تربیت یکدست دارد رحمتت بر خاص و عام

نیست در خلوتگه بار تو رسم عام و خاص

بسمل تیغ ترا بر خون خود باشد دیت

کشتة تیغ ترا بر خویشتن باشد قصاص

در دلت فیّاض مشکل گر بود بویی ز عشق

مطلبت زین گفتگوها نیست غیر از اقتصاص