گنجور

 
فیاض لاهیجی

ز شیرین بود خسرو خوشدل و فرهاد از آن خوش‌تر

که داد دلبران خوش باشد و بیداد از آن خوش‌تر

تغافل‌های عاشق تازه‌تر از ناز معشوق است

رمیدن خوش بود از صید و از صیّاد از آن خوش‌تر

چنان محکم نهاده عشق بی‌بنیادی ما را

که ننهادست در عالم کسی بنیاد از آن خوش‌تر

جواب نور چشم پیر کنعان بوی یوسف برد

کسی هرگز جواب نامه نفرستاد از آن خوش‌تر

ز بس لطف از بتان تندخو خوبست نتوان گفت

که باشد با همه زیبندگی بیداد از آن خوش‌تر

به خاموشی شب از بیداد او درد دلی کردم

که نتوان کرد درد دل به صد فریاد از آن خوش‌تر

ز دنیا فکر عقبا مرد را فیّاض لایق‌تر

که فتح ایروان خوش شاه را، بغداد از آن خوش‌تر