گنجور

 
فیاض لاهیجی

به گوشه چشم سیاهت نگه به من دارد

سیاه مست ندانم دگر چه فن دارد!

به هدیه جان دهم از بهر بوسه‌ای و هنو

درین معامله لعل لبت سخن دارد

تویی که جای به یک دل نمی‌کنی ورنه

همیشه گل چمن و شمع انجمن دارد

به یاد روی که دل پاره پاره شد یارب!

که ناله جیب پر از برگ یاسمن دارد

به یاد زلف که فیّاض مشک ساست دلم؟

که دشت سینة من طعنه بر ختن دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode