کسی که صبر به جنگ عتاب میآرد
کتان به عربدة ماهتاب میآرد
اگر دلی چو خمت نیست سر به خشت مزن
فراخ حوصله تاب شراب میآرد
مراست بخت سیه کاسهای که همچو حباب
تهی پیاله ز دریای آب میآرد
سخن ز بخت نگویی به بزم زندهدلان
که این حدیث چو افسانه خواب میآرد
هزار مسئلة شرح بیقراری را
بدیهة سر زلفش جواب میآرد
رخ از پیاله برافروخت وه که این جادو
ستاره میبرد و آفتاب میآرد
درون پرده ترا دید و محو شد فیّاض
نقاب اگر بگشایی که تاب میآرد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرچه مستی می صد عذاب میآرد
خوشم که سوی توام بیحجاب میآرد
ندانم از غم عشقت دل که میسوزد؟
که باد آمد و بوی کباب میآرد
دمی که همنفسانم به عیش بنشینند
[...]
فروغ ذره به چشم من آب می آرد
که تاب شعشعه آفتاب می آرد؟
فدای آبله پای جستجو گردم
که از سراب سبوی پرآب می آرد
شکسته رنگی ما را علاج خواهد کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.