وزید بر سر زلف کجت صبا گستاخ
مکن چنین به خود این هرزهگرد را گستاخ
چو با خیال تو بزمی کنم به خلوت دل
نفس به سینه نیارد نهاد پا گستاخ
شهید زهر نگاهی شدم بگو زنهار
که استخوان مرا نشکند هما گستاخ
چنین که راه هوس بسته، درنمیآید
خیال بوسه در اندیشة حیا گستاخ
مهابت نگه یار را چه شد فیّاض
که میگزد لب درد مرا دوا گستاخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ
که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ
قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر
که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ
نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم
[...]
مرو مرو ببرش این چنین دلا گستاخ
نموده ترک ادب میروی کجا گستاخ
اگر چه آمدن و رفتنت ز گستاخیست
بروبرو ببرش بیش از این میا گستاخ
ادب بورز وز گستاخیش مرو در پیش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.