کسی ز ننگ به من گرچه روبهرو نگذاشت
خوشم که دست سبو دست من فرو نگذاشت
خوشم که آینه هر چند کرد بیرویی
نقاب جانب روی ترا فرو نگذاشت
ز زخمهای تن خسته خون دل همه رفت
فغان که تیغ تو آب مرا به جو نگذاشت
هزار مطلب سرگشته در کشاکش بود
نگاه گرم تو ما را به گفتگو نگذاشت
بس است این قدر از دوست آرزو فیّاض
که غمزهاش به دلم هیچ آرزو نگذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی عمیق از غم و اندوه اشاره دارد. شاعر از حالتی از ناامیدی و افسردگی صحبت میکند و توصیف میکند که چگونه روزها و شبها در زندگیاش به طور متوالی با احساسات منفی همراه است. او به مسأله زمان اشاره دارد و میگوید که فرصتها از دست میروند و زندگیاش تحت تأثیر غم و درد قرار گرفته است. همچنین، شاعر در این شعر از آرزوهای شکستخورده و دلتنگیهای خود سخن میگوید و حس میکند که در آتش عواطفش، انرژی و شادابیاش از بین رفته است. در نهایت، او به این نکته میپردازد که با وجود همه این مشکلات، هنوز هم نمیتواند فرصتی برای تغییر پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر شرم و خجالت نتوانسته در مقابل من بیاید، اما خوشحالم که دست سبو به من داده شد و از من دور نماند.
هوش مصنوعی: من از این موضوع خوشحالم که با وجود بیاحترامیهایی که آینه نشان داد، هنوز هم جانب زیبایی تو را فراموش نکرد.
هوش مصنوعی: از زخمهای بدنم به شدت خستهام و درد دلهای فراوانی را تحمل کردهام. آه، تیغ تو مانع شد تا آب زندگیام به جریان بیفتد.
هوش مصنوعی: در دل ما افکار و احساسات زیادی درگیر و آشفته بود، اما نگاه محبتآمیز تو ما را از صحبت و گفتگو بازداشت.
هوش مصنوعی: کافی است که از دوست خواستههای زیادی داشته باشیم، زیرا نگاه کردن او به دل من، هیچ آرزویی باقی نگذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.