شب بیخبرم حرف فراقت به زبان رفت
گوشم به خروش آمد و هوشم به فغان رفت
روید چو ز خاکم جگر پاره بهاران
دانند که بر ما چه ز بیداد خزان رفت
ز آن غنچه طلب نکهت همت که لب خویش
نالوده به یک خنده ز گلزار جهان رفت
بیهوده درین بادیه مشتاب که از شوق
نقش قدم کعبه روان هم پیشان رفت
بگداخت ز بس از تب هجر تو فصیحی
شب سوی عدم دست به دامان فغان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و اندوه ناشی از جدایی و فراق از محبوب است. شاعر در شب بیخبر از حالش، به یاد محبوب میافتد و احساس میکند که تمام وجودش تحت تأثیر این جدایی قرار گرفته است. او به زیبایی طبیعت و بهار اشاره میکند و میگوید که همچون غنچهای که منتظر شکفتن است، دلش به یاد محبوب در آتش عشق میسوزد. در نهایت، او به ناامیدی و فراق اشاره میکند که جای او را در زندگیاش پر کرده و حسرت و غم را القا میکند.
هوش مصنوعی: در شب که بیخبر بودم، صحبت از دوریات به زبان آمد. ناگهان گوشم به صدا در آمد و عقل و هوشم نیز به حال ناله و فریاد افتادند.
هوش مصنوعی: وقتی که من از خاک به دنیا میآیم و همچون پارهای از جگر بهاری به حساب میآیم، میدانند که چه ظلم و ستمی بر ما در فصل خزان رفته است.
هوش مصنوعی: از آن جوانهای بخواه عطر و بوی دلانگیز را که لب خود را با یک لبخند از گلزار دنیا آبیاری کرده است.
هوش مصنوعی: در این بیابان بیفایده ندو، زیرا از شوق و عشق به کعبه، میگذرد و رد پای او را هم نمیتوانی دنبال کنی.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساسات ناشی از جدایی تو، شب به شدت ناله و فغان کرد و به سوی نیستی و عدم رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پیش من آن شوخ چه تعجیل کنان رفت
دل نعره بر آورد که جان رفت و روان رفت
گر خامه براند گذری پهلو نامش
در نامه نویسید که سر رفت و روان رفت
پروانه که مرد از غم روئی به سر خاک
[...]
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ
[...]
افسوس که صاحبدل دانا ز جهان رفت
نی نی غلطم، بلکه جهان را دل و جان رفت
پیرایه دِهِ صورت و آرایش معنی
مرآت دل و دیدهٔ صاحب نظران رفت
یکتاگهر بحر فضیلت که ز عزت
[...]
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرب و محنت و رنج و مرضان رفت
عید آمد و شد عیش و نشاط و طرب آغاز
[...]
شاهی به میان آمد و شاهی ز میان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
تیری به کمان آمد بر قصد دل خصم
هم گر به خطا ناگه تیری ز کمان رفت
سلطان جوان آمد شاد و خوش و پیروز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.