شب که بر آن آفتاب راه گرفتیم
در قصب دیده نور ماه گرفتیم
هر چه به بینش ز دیده دور فگندیم
صد مژه دادیم و یک نگاه گرفتیم
هر چه نفس سرنوشت سینه ما بود
جمله به بازار برده آه گرفتیم
کوکبه یوسفی رسید ز کنعان
فال مراد از نشاط چاه گرفتیم
دیده ما ریخت خون عافیت ما
ما دیت از اشک بیگناه گرفتیم
قیمت فریاد و ناله چون نشناسیم
ملک وفا را بدین سپاه گرفتیم
به ز فصیحی نسوختیم کسی را
کام دل برق ازین گیاه گرفتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.