شب که بر آن آفتاب راه گرفتیم
در قصب دیده نور ماه گرفتیم
هر چه به بینش ز دیده دور فگندیم
صد مژه دادیم و یک نگاه گرفتیم
هر چه نفس سرنوشت سینه ما بود
جمله به بازار برده آه گرفتیم
کوکبه یوسفی رسید ز کنعان
فال مراد از نشاط چاه گرفتیم
دیده ما ریخت خون عافیت ما
ما دیت از اشک بیگناه گرفتیم
قیمت فریاد و ناله چون نشناسیم
ملک وفا را بدین سپاه گرفتیم
به ز فصیحی نسوختیم کسی را
کام دل برق ازین گیاه گرفتیم