تا وداع شعله خود همچو اخگر کردهایم
حله خاکشتر اندوه در بر کردهایم
گوهر نظارهای در دیده گم کردیم از آن
مردم چشم اندرین دریا شناور کردهایم
چشمهسار دیده ما خوشگوار آبی نداشت
چند روزی شد کش از خون رشک کوثر کردهایم
زخم ما را از جگر غم زیور ناسور بست
ورنه تحقیق سر و سامان خنجر کردهایم
زود گوش دوستان از ناله ما ناله کرد
ما هنوز از نخل غم یک میوه نوبر کردهایم
از تو چون نومید بنشینیم کاندر کوی تو
مشت خاکی را به صد امید بر سر کردهایم
در شب هجران فصیحی میزند لاف حیات
سادهلوحی بین کزو این قصه باور کردهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس شدید درد و غم خود سخن میگوید. او به وداعی تلخ اشاره دارد که هنوز در دلش شعلهور است و به یاد معشوقی گمشده، غمانگیز زندگی میکند. شاعر بیان میکند که با چشمانی پر از اشک و دلزخمی بزرگ، به دنیای ناامیدی و اندوه رخنه کرده و از فرط غم، دیگر توان طراوت و خوشی ندارد. او به دوستیهای گذشته اشاره میکند و نالههایش شنیده نمیشود، اما همچنان غم نخلنشینش را تحمل میکند. در نهایت، او به ناامیدی از ملاقات با معشوقش اعتراف میکند و از سادگیاش در باور داستان زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ما با از دست دادن شعلهی خود احساساتی همچون خاکستر داریم و غم را به عنوان پوششی به دوش میکشیم.
هوش مصنوعی: ما یک جواهر ارزشمند را در چشمان خود گم کردهایم و از آن زمان، در این دریا به دنبال مردم میگردیم که همچنان در دنیا غرق شدهاند.
هوش مصنوعی: چشمهای که در دیدگان ما وجود دارد، دیگر آبی نداشت و مدتی است که از حسادت نسبت به زیباییهای بهشتی، در حال رنج و اندوه هستیم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم و اندوهی که داریم، جراحتی داریم که ظاهری زیبا ولی عمیق و دردناک است. اگر نه، ما در تلاشیم تا موضوعاتی را که مانند خنجر بر ما آسیب میزنند، به درستی بررسی کنیم و به سامان برسانیم.
هوش مصنوعی: دوستان به زودی از صدای ناله ما نگران شدند، در حالی که ما هنوز از درخت غم خود میوهای تازه برداشت نکردهایم.
هوش مصنوعی: اگر از تو ناامید بشویم، آنگاه در کوی تو نشستهایم، در حالیکه بر یک مشت خاک، که به امید بسیار بر سر گذاشتهایم، تکیه کردهایم.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، شاعر به زیبایی از زندگی و عشق سخن میگوید، اما این صحبتها تنها ناشی از سادگی و عدم درک واقعیت است و ما به همین دلیل این داستان را باور کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم
زهر را بسیار از یک خنده شکر کرده ایم
نیست غیر از ساده لوحی در بساط ما کمال
صفحه آیینه ای جون طوطی از بر کرده ایم
در شکست ما تأمل چیست ای موج خطر؟
[...]
با کف خاکستری سودای اخگر کردهایم
سر به تسلیم ادب گم در ته پر کردهایم
آرزوها در مزاج ما نفس دزدید و سوخت
خویش را چون قطرهٔ بیموج گوهر کردهایم
اشک غلتانیم کز دیوانگیهای طلب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.