چون ابر شب ز آتش تب میگریستم
از ترکتاز برق طرب میگریستم
جان داد و بوسه بر لب تیغ غمی نزد
بر تیره روزگاری لب میگریستم
گستاخ جان نثار تو میگشت دوش و من
در گوشهای ز شرم ادب میگریستم
حسنش فزون ز حوصله بینش است و من
بر عجز دیده شب همه شب میگریستم
او در کنار دیده فصیحی و تا سحر
من همچنان ز جوش طلب میگریستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.